۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

انتظارات ما از دین

پذیرش هر مقوله و امری در دنیای جدید مشروط به اثبات خود می باشد. هر مسئله ای باید استدلال و احتجاج بیاورد تا بتواند حضور خود را جامه توجیه و تنقیح بپوشاند و حامیان و پیروان خود را بیابد. اگر در دنیای قدیمی و سنتی، پذیرش امور قدسی و رازآلود به آسانی صورت می پذیرفت و در پی تحکیم خود هر روز بر رموز و اسرار آن افزوده می شد، در جهان امروز استدلالات و احتجاجات در جهت راززدایی و تقدس زدایی گام بر می دارند تا حضور خود را اعلام نماید و این حضور در گرو شناخت جایگاه و خاستگاه آن امر است. دین از اشتراکات جهان در سیر تاریخی خود بوده است و امروز تلقی از دین و دینداری به تبع شرایط نوی جهان تغییراتی نموده است و همین امر موجب شده تا دینداران و علی الخصوص عالمان دینی در مقام یافتن جایگاه واقعی دین به بازخوانی انتظارات از دین در کنار توانایی ها و ظرفیت هایش بپردازند.

سخن از دین اگرچه بیشتر پیرامون امور آسمانی و ماورائی شکل می گیرد. اما معنا پذیری خود را در حوزه عمومی و اجتماع انسانی و در خور مسائل زمانی و مکانی شکل می دهد. دین در جهان قدیم در جهت شناسایی و تقویت امر قدسی منظور بوده است و آثار آن امروز نیز بر جای مانده است. باید توجه داشت که دین در میان سنت مداران، هویت اندیشان، متشرعان و روشنفکران تعاریف خاص خود را دارد. ولی دین در نگرش جدید در میان نواندیشان و روشنفکران دینی به فهم آدمی وابسته شده است و فهم هر آدم از گزاره های صدق و کذب پذیرِ هدفمندِ روشمندِ جمعی، دین معرفی می شود.

بسیار حائز اهمیت است اگر دین را بر اساس مجموعه ای از امور بدانیم که در مقام صفر و یک یا صدق و آری می پذیرد یا کذب و خیر و یا گزاره هایی قوت و ضعف پذیر و گزاره هایی که قضاوت را به شروط وامی گذارد یا آن ها را به کناری وانهیم و از قالب ابتدائی به تفاسیر متاخر منتقل نمائیم و یا باید را از هست استنباط کرده و ابزارنگرانه ایدئولوژی را سوار و حاکم گردانیم و ضعف ها را به رازآلودگی امور قدسی و ماورائی به قوت و قوام مبدل سازیم. در دنیای امروز به آرا و نظرات عموم محترم تر از گذشته نظر می شود و سنتِ سنت مداری و طریقِ هویت اندیشی ضعف خود را در برابر حاکمیتِ عقلانیت نمایان ساخته است تا تعاریف پلورالستیک و متکثر از دین مقبولیت و معقولیت جامعه عقلا را در برابر مشروعیت دین بنیادگرای جامع حکما به دست آورد.

مقدم بر طرح انتظارات از دین بازخوانی دلایل این انتظارات وجود دارد. دلایلی که توجیه کننده نیاز و احتیاج به دین در دنیای امروز است و ضرورت احتیاجات مقدم و مولود انتظارات می باشد. انسان امروز به دین احتیاج دارد یا نه؟ در این مسیر مواجهه با اینکه دین برای چه آمده است و کار اصلی دین و کار اصلی پیامبران و عالمان دین چیست؟ در کنار اینکه دین به ما چه خواهد داد و این خدمات و حسنات دین تنها از این مجرا قابلیت تحقق دارند و یا راهی دیگر نیز برای آن وجود دارد، راهگشا خواهد بود و سرانجام با حل همه این مسائل پاسخ کلیدی به نیاز یا عدم نیاز به دین قبل از طرح انتظارات از دین نیز بیان می شود.

در فلسفه جدید ارتباط ویژه ای بین درک و کشف نیاز و بروز و ظهور آن نیاز ها وجود دارد و به عبارتی آنچه که به آن نیاز باشد لزوماً در بیرون ایجاد می شود. (جمع قید نامحدود بر توانایی آدمی و حتمیت تلاش در رفع نیاز و احتیاج طرح شده) نیاز به دین هم علتی بر حضور دین و هم دلیلی برای تداوم حضور آن است. حضور دین و پذیرش دین در جهت عکس استدلال فوق موجه نیاز و بیان موضوع انتظارات از دین است.

جامعه ما در طول تاریخ خود حضور و وجود دین را حس کرده و با آن عجین بوده است. آتشکده موبد زرتشتی و مقام و منزلت او در دربار شاهان بسان احوال روحانیون صفوی و قاجار بوده است و امروز نیز پس از موج محصولات جهان مدرن که در جهت تضعیف و عدم ارتباط دین و قدرت سعی داشته، بازسازی تشکل روحانیت بر محور سیاست و اجتماع سر برآورده تا حکومت دو رکنی – روحانی و پادشاه - تاریخ ایران به تک رکنی – ولی فقیه - تبدیل شود که امید به گذران آن تنها در ورود اندیشه مدرن وجود دارد. ولی این حضور مانع از طرح دلایل حضور نمی شود که دین را برای چه باید خواست و دین چه برای عرضه دارد؟

در حوزه معرفت شناسی خواستن دین برای حصول به سودها و منفعت ها مذموم است و دین را باید برای خود دین خواست. پذیرش دین به منظور اینکه خدماتی جز خود ارائه دهد مطلوب نیست و دین را فقط برای نیاز درونی و ذهنی به دین باید برگرفت و مطلوبیت دین در خود دین است نه آثار متعاقب آن. ولی این به معنای تهی بودن دین نیست بلکه نیاز به دین از آن جهت است که دین می تواند مسائلی را برای آدمی برآورده سازد که منابع دیگر یا از پاسخ گویی به آن عاجزند و یا اینکه در پاسخگویی به آن دچار ضعف فراوان در برابر دین می باشند. از آن جهت که نیاز به دین متقدم بر برگرفتن دین می باشد، پاسخگویی به این سوال به صورت بیرون دینی است و اصولا به عنوان یک دیندار از درون دین و به وسیله دین توجیه کردن نیاز به دین، دوری باطل است گرچه استفاده از دین به عنوان یک منبع می تواند یاری رسان و کمک کننده باشد. اگر به بیان برجسته تر در باب مبشر و منذر بودن پیامبران در قرآن و رفع اختلافات و مشکلات به دست دین در کنار اتمام حجت با آدمیان در روز جزا اندک توجهی صورت پذیرد این امر مشخص می گردد که ذکر این موارد در برابر نیازهای جامعه عرب 1400 سال پیش در مقام نیاز خواهی از دین بوده است ولی باید از بیرون دین نظر انداخت و با توجه به نیازهای جامعه امروز در سنجش دین گام برداشت.

در این بررسی تفکیک حوزه فردی و حوزه جمعی مفید است. در حوزه فردی و شخصی باید دید که دین چه مسائلی را پاسخ می دهد. بیشتر ادیان حاضر در جهان سعی بر معرفی برنامه ای کامل داشته اند و در ضعف پوشانی بر حجم و محتویات خود گام برداشته اند به صورتی که امروز می بینیم ادیان در مسائلی چون خوردن، طهارت، اقتصاد، آموزش و ... نیز دستورات و توصیه هایی دارند ولی تردیدی نیست که این نیازهای مسلم بشری در غیاب دین نیز به وسیله عقل آدمی حاصل می شود و عدم توجه در برابر این واقعیت یا مبین عدم حصول عقل آدمی به محتویات دین است که کاملا باطل است و یا دین را کالایی عصری و مکانی معرفی نماید. (بر مبنای تعریف نخست از دین) پس آنچه که نیاز به دین را طرح می کند، احکام و به عبارتی مسائل مرتبط با علم فقه نیست. زیرا اصولا فقه مجموعه ای تکلیف مدار است که بر اساس یک الگو امور آدمی را تئوریزه و کانالیزه کرده است و بر جای عقل آدمی نشسته است و آنگاه که عقل حاکم شود دیگر احتیاج به فقه بی اهمیت نسبت به حقوق آدمی نیست.

در اندیشه دینی مسئله معطوف به آن جهان بودن دین برجسته بوده است و به بیانی دیگر دین برای سعادت اخروی است و اگر آخرتی نبود دین هم لازم نبود. این بیان از آنجا ایجاد شده است که دین علی الاصول وعده ای در این دنیا نداده است و آموزش ها، توصیه ها و دستورات را به منظور سعادت اخروی معرفی می نماید. دنیا معبری است که اختیار آدمی را به کار می گیرد تا شقی و سعادتمند بودن آدمی را تعیّن بخشد. پس در این اندیشه وجود آخرت و وجود اختیار آدمی ضرورت وجود دین هستند و نقض و تردید در یکی از آن ها اصل دین را مورد تردید قرار داده است. آخرت امری ناشناخته و مبهم است و اصولا رازآلود و حیرت زا است و از جنس جهان قدیم و قدسی است که پای عقل آدمی در آنجا باز نیست. بر این اساس دین، دینداران را موظف به انجام تکالیف و اعمالی می دانسته تا سعادتمندی در جهانِ ناشناخته حاصل شود، مختصات و ویژگی های حیات ابدی برداشتی از کاشت ها و سازندگی های این این جهان بوده است که مصالح آن در دین مشخص شده بود و این نیازمندی آدمیان را در رازآلودگی رقم می زد. این اندیشه سنتی در مورد دین، دین را نه یک نردبان و تقویت کننده زندگی آدمی که محدود کننده زندگی او به منظور فراخی در جهان ناشناخته آخرت معرفی می کند.

اندیشه دیگر در مورد دین که در مورد اسلام از 200 سال پیش قوت و قوام یافته، ایدئولوژیک ساختن دین بوده است. در ادیان مختلف و قرائت ها و فرقه های مختلف دینی تغییر و تحولات اندیشه های دینی را در دوره های متفاوتی از سیر خود پذیرفته اند ولی در مورد تفکر شیعی-اسلامی، جریان اخباری دین را محدود به بیان حقایق مورد نظر خود می دانست و آدمی بود که می بایست با استفاده از این مسائل در رسیدن به سعادت اخروی گام برمی داشت ولی با ورود و ظهور نحله اصولی کم کم طریق هویت اندیش و ایدئولوژیکِ جهان نگر مجال قدرت نمایی یافتند.

ایدئولوژی ها به وجود آمده اند تا دنیا را به بهشت تبدیل نمایند (که معمولا جهنم بر پا می کنند) بنابراین علاوه بر حقیقت گویی سعی در حقیقت سازی و ارزش سازی های جدید نیز داشتند. پس عده ای دین را برای ساختن سلاح و ابزار برای حرکت می خواستند که اگر دنیا را آباد کنند، آخرت هم آباد می شود. پس بایدها و نبایدها عرصه بیشتر یافتند. انتظارات از دین در اینجا بیش از سایر اندیشه ها مطرح است تا قبل از طرح ایدئولوژی دینی است که باید بر اساس آن انتظارات از دین را طرح کرد ولی در دین ایدئولوژیک، دین همه ی انتظارات را باید پاسخ بگوید. پس دین که به عنوان یک مفسر است در دیدگاه ایدئولوژیک در مقام تغییر قرار می گیرد.

آخرین اندیشه مورد بررسی در اینجا نگاهش به دین به عنوان یک معرفت از معارف بشری است که در کنار سایر معارف برای زندگی راحت تر و آخرت آبادتر و آرامش، آسایش، امنیت و ... تلاش دارد. با توجه به اینکه سخنِ نقش دین در حوزه فردی است، دین نقش تکوین و تحکیم شخص را دارد. اگر در نگاه سنتی اهمیت به دین داده می شد و در ایدئولوژی ارزش گذاری و قدرت صاحب اهمیت بود در اینجا فرد دارای اهمیت است و دین برای فرد آمده است و می توان گفت از جنس علوم و معارف انسانی است. از این منظر است که تقویت دین به تقویت فرد کمک می کند و ارتباطی دو سویه ایجاد می شود. پس دین از آن جهت مهم و لازم است که قرار است فرد را یاری رساند.

اما در حوزه جمعی و اجتماع که جمع بندی سخن بالاست، در نگاه سنتی حفظ دین به معنای حفظ ارزش های سنتی جامعه و نگهداری جامعه در خطوط مورد نظر سابق است. حال آنکه در ایدئولوژی در پی ساختن بنایی جدید و حرکت در آن است. اگر در نگاه سنتی ثبات دارای اهمیت است در نگاه هویت اندیش حرکت دارای اهمیت است و دین باید موجب حرکت شود و این حرکت است که ارزش است و جامعه را نجات می دهد. دین به عنوان یک مجموعه کامل اطمینان بخش و اعتماد ساز است و این نقطه قوت می تواند خطرساز و خطرناک باشد. فرد دیندار در بستر جامعه اگر شجاعتی را که دین ایجاد می کند برگیرد، انجام هر کاری را برای خود ممکن می سازد. ممکن است جان دیگران را به راحتی بستانند و پوششی از عقاید خود را بر آن قرار دهند. دین اصولا در عمل شجاعت می بخشد ولی این شجاعت در عمل تنها در صورتی مطلوب است که بصیرت در نظر موجود باشد. اگر مقلدانه و کورکورانه و بدون تفکر بخواهند شجاعتی را برگیرند و عملی را انجام دهند، آشوبی و بلوایی در جهان بر پا می کند. ولی اگر نقش دین را متوجه آدمی و جامعه او بدانیم، سخنی که می توان گفت این است که نقش دین و کارکرد اصلی آن اخلاقی کردن جامعه است. همان گونه که گفته شد در لزوم حضور دین باید احتیاجات و دردهایی را یافت که دین تنها پاسخگوی آن باشد و یا به صورت ویژه ای در برابر آن قرار گیرد. ولی می دانیم که مسائل اخلاقیِ اصلی را عقل آدمی مشخص می کند و نتیجه گیری در امور کلان اخلاقی و معرفتی، باب احتیاج به دین را نمی گشاید و امور خرد و مصادیق و جزئیات هستند که اشارات و توصیفاتی از حسن و قبح و حسنه و رذیله بودن را در تسریع و صحت مطلوب شناخت می طلبد. پس امور خرد اخلاقی و کیفیت روابط آدمی در حالت معطوف به فرد به مجموعه ای برای ایجاد رضایت، امنیت و آرامش احتیاج دارد و همین عرصه است که دین را می طلبد، دینی که به عنوان الگو (نه برنامه) هم از نظر ذهنی و هم از لحاظ عینی فضای مطلوب را برای فرد و در بستر جامعه موجب می گردد.

ادیان به امور اخلاقی به صورت غیر نسبی نظر می افکند، نامگذاری فضیلت و رذیلت در عرصه دین مبین مطلق نگری به امور اخلاقی است. هر عملی یا حسن است و یا قبح و همین امر موجب می گردد تعیین تکلیف در مورد امور مختلف به راحتی صورت پذیرد و تکلیف مداری در بستر زمان تحکیم یابد و آن را در سایر امور نیز بسط دهد و نهایت آن باز شدن پای فقه در این امور است. بنابراین نگاه حداکثری موجب می گردد کارکرد دین را نه در عرصه های تخصصی دین بلکه در همه امور بدانیم و این بار اضافه گذاشتن بر دین و توقع بیش از اندازه از دین داشتن موجب ضعف و فرسوده شدن دین و نهایت آن غیرکارآمدی و زوال دین می باشد.

پس توجه عمیق به نقش عقل و حضور پیامبران در جامعه به منظور اتمام حجت با دینداران (اندیشه درون دینی) این نکته را بازگو می کند که اگر دینی در کار نبود شاید مانعی در روند زندگی و حیات بشری ایجاد نمی شد. ولی دسترسی عموم به برخی امور ناممکن و یا سخت می شد که با تفکری عمیق در تاریخ ادیان حصول به این مطلب که ادیان اگر ناگفته ای را بیان کرده اند، نکات ریز اخلاقی و مواردی که در برخورد آدمیان، در مورد هر شخص ایجاد می شود، بوده است و این الگوی مفید توسط دینداران باید بسط داده شود و با اخلاقی کردن جامعه به ایجاد آرامش و امنیت در جامعه یاری رساند. (آنچه که دکتر سروش بسط تجربه نبوی توسط عالمان تجربت اندیش و تداوم سلسله پیامبران مدنظر دارد.)

پس در طرح انتظارات از دین مسئله تعقل و شناسایی انواع معارف دینی مهم است. باید با شناخت اصول، اخلاقیات و احکام، نقش هریک را دانست. در این مسیر توجه به حداقلی بودن این معارف مهم است، یعنی این که آنچه مقبول قرار می گیرد، حداقل معرفتی است که در آن زمینه باید برگرفت و فقط در عرصه هایی که لازم است باید به کار گرفت و در سایر امور نباید دخالت کرد. اخلاقیات غیر نسبیِ دینی حداقل اخلاقی است که کلیات و مسائل کلان اخلاقی را تعیین می کند و امور اخلاقی نسبی که همان امور اخلاقی جزئی تر است به آدمی واگذار می شود و دین در این زمینه به عنوان یک منبع و یک الگو حضور غیر قابل انکار داشته است و بسط آن در امروز نیز همچنان در روند حیات بشری تاثیر دارد. بیان اصولی رازآلود و سخت الوصول بودن در مسیر دستیابی به عقول آدمی به عنوان یک هشدار و اتمام حجت است که بیان آن ها از دین انتظار می رود. متناسب با مبشر بودن و منذر بودن پیامبران، بیان احکام و مسائل فقهی امری بدیهی است. ولی شناخت احکامی که به درد این دنیا می خورد و احکامی که متوجه آخرت است و همچنین حداقلی نگریستن به آن ها با در نظر گرفتن تاثیرات مفید و غیر مفید و قوت و ضعف حضور آن ها در جامعه امروز همگی در مسیر انتظارات از دین قرار دارند که به شرط غیر دستوری بودن آن ها و به بیانی دیگر الگو بودن آن و نه برنامه بودن آن، معرفت بودن آن و نه ایدئولوژی بودن آن، هم انسان ساز است و هم جامعه ساز.

بنابراین از دین انتظار می رود که اگر به سعادت اخروی نظر دارد، به درد زندگی و این دنیا نیز بخورد. ولی این نقش دنیوی دین باید به صورت باید و نباید نباشد بلکه یک الگوی مفید و غنی باشد که در دسترس عقول بشری قرار داده شود و دست آدمی در قبض و بسط آن باز گذاشته شده باشد. از دین انتظار می رود که متناسب با ظرفیت های آدمی و استعدادهای آدمی عمل کند، در محتویات و داشته های خود قوت داشته باشد تا قوه های آدمی را به فعل برساند و به عبارتی بر خلاف فطرت آدمی (مجموع کمیت قوه ها و کیفیت فعل ها) که متناسب با عقل آدمی است، عمل نکند. به عبارتی از دین انتظار می رود که در مقام تقابل با عقل قرار نگیرد و تابعیتی از عقل داشته باشد. از دین انتظار می رود که به داشته های افراد و دستاوردهای جامعه فرد احترام بگذارد. بین دین و آنچه که فرد آن ها را به عنوان ارزش پذیرفته و این پذیرش از همان راهی بوده که دین باید حاصل شود. (عقلی بوده است) تناسبی را برقرار سازد، در مقام یکتاجویی، هر ارزش و داشته ای را رد نکند، سرمایه های آدمی را محترم بداند و در افزایش آن تلاش و اهتمام به کار گیرد. همان گونه که دین منبعی برای جامعه است جامعه نیز منبعی برای دین باشد و متناسب با هم بسط یابند و بر غنای خود بیفزایند. بنابراین از دین انتظار می رود که در حاصلخیز کردن جامعه به منظور پرورش علم، هنر، ادب و ... یاری رساند و این به معنی لزوم دخالت دین در این عرصه ها نیست بلکه حداقلی که برای آن می توان تصور کرد، مد نظر است. یعنی سدی در راه علم آموزی، هنرورزی و ادب گستری نداشته باشد، قواعد و احکام آن با هیچ ارزش و هنری در تضاد نباشد.

از دین انتظار می رود که موجب عزت مندی فرد دیندار شود. اگر دین موجب حقارت و سرافکندگی دینداران شد، ایراد بر آن وارد است. تفسیرهایی که به موجب آن باید ذلیلانه و در سطوح پائین زندگی کرد، در تضاد با انتظار از دین است. دین باید در روند پیشرفت و بر گرفتن هر برتری مانع نباشد. باید درک عزیزانه از دین داشت و پائین بودن و ذلیل بودن را به کناری وانهاد. از دین انتظار می رود که آزادی و آزادگی آموز باشد و هر بندگی را نفی کند، در نفی خود باختگی گام بردارد. اگر دین به فرد عزت ندهد، مخل حیات آدمی، فطرت آدمی و عقول آدمی است. بندگی آموختن و اسیر ساختن آدمی در قیود و شروط به معنی اتصال به منبعی متعالی جهت تعالی اگر در تضاد با عقل نباشد و عزت بخش باشد ولی هر گونه ارادت ورزی و تقدس گرایی هم درس بندگی و هم نفی آزادی است. دین باید به فرد آزادی دهد و این آزادی نه آزادی محدود بلکه آزادی مورد قبول عقل آدمی و متناسب با فطرت اوست. بنابراین احترام به عقل آدمی و احترام به اختیار آدمی که هر دو ضرورت دین است، موجب آن می شود که آزادی محترم باشد و اگر دین به آزادی احترام نگذارد مورد تردید است. همچنین از دین انتظار می رود که به بسط عدالت یاری رساند. عدالتی که انسان را مورد نظر داشته باشد و مسلمان یا غیر مسلمان بودن، زن یا مرد بودن، چه رنگی داشتن و ... را نفی کند. عدالتی که مساوات، برابری و برادری را بر اساس انسان بودن قرار دهد و تفاوت ها و اختلافات را به تلاش و همت آدمی قرار می دهد. از دین انتظار می رود که اگر شجاعت در عمل می آورد، این شجاعت را در پی بصیرت در نظر قرار دهد تا عمل خلاف عقل و خردگریز و خردستیز را به وقوع نرساند و همه ی این انتظارات از دین از دینی است که در مقام تفسیر و فهم پذیری دنیا است نه تغییر دنیا بر اساس دین.

در پایان به این نکته باید توجه داشت که ادیان به ضرورت دوران تاسیس هویت ستان و هویت بخش هستند. بسیار را به کنار می گذارد و بسیار را به پا می دارند و این هویت بخشی در مقام تقابل است، در مقام یکتاجویی و بومی گرایی است. در رد ارزش های دیگران و ارج به ارزش های خود است به تقسیم خودی و غیر خودی می پردازد. ولی بسط آن در دوران استقرار ابلهی و جنایت است.

اگر درک از دین هویتی باشد آنگاه دیدگاه حداکثری رخ می نماید و به خیال اینکه همه چیز در دین است بار اضافی را بر دین قرار می دهد و انتظار از دین را در همه عرصه ها حداکثری می داند و چون بر این باور است که همه چیز را دارد دیگر نیاز به یافتن و تحلیل کردن نیست پس عقل به کنار گذاشته می شود و نقشی نمی یابد. شجاعت بی بصیرت می بخشد و آزادی را نفی می کند، بندگی می آموزد، خودی و غیر خودی تعیین می کند، عدالت را نقض می کند، عزت را می ستاند، در مقام حکم دهی و باید و نباید استعدادها را هیچ می انگارد و ارزش های جامعه را نابود می کند و این درک هویت اندیشانه از دین، لباس قدسی-سنتی دینی را همراه کرده است تا ارادت ورزی و تقدس گرایی مانع از نقد و بیان شود و اگر انتظارات از دین و شناخت دین را مطلوب بدانیم، هویت اندیشی و بنیادگرایی دینی در نقطه مقابل آن قرار دارد که هم مانع می شود که انتظاری از دین داشت و هم مانع تفکر در حوزه دین می شود. بنابراین طرح انتظارات از دین در بستر جامعه آزاد و به دور از هویت اندیشی و بنیادگرایی است که می تواند منظور و هدف در خدمت به دین باشد که اگر دین در قامت و جامه ای دیگر درآید، خدمت به آن جز خیانت نخواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست: