۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه

جنبش دانشجویی؛ هم تحریم، هم حمایت

کمتر از 200 روز تا انتخابات ریاست جمهوری دهم باقی مانده است و تنور این انتخابات به همت سیاستمداران و چشم انتظاران حکومتداری مطلوب از سویی و مریدان قدرت و کرسی نشینان نافعِ حق عموم از سویی دیگر، روشن و گرم مانده است. در این ایام ساکنان و همت پیشگان دیده بانی جامعه مدنی نیز به اجبار نگاه و توجه مردمان، وجه نظر و جهد عمل خویش را در مسیر رو به سرانجام انتخابات، در یافت نتایجی در تحقق رسالت ها و آرمان های جنبش دانشجویی قرار داده اند.

وضعیت ویژه کشور در فروپاشی بنیان های اقتصادی و اجتماعی در تزلزل ساختار سیاسی و حاکمیت ایران در سیمای این روزهای جامعه ما گویا و عیان است؛ فقر مهلک، فساد رایج و تبعیض غالب که بر وخامت معیشت و زوال اخلاق مدنی مردمان می افزاید، دیگر منتظر گفتار تاکسی نشینان و اتوبوس سواران نیست که دلخوری و رنجوری در هر کوی و برزن صورت می پذیرد. اگرچه این همه گفت و شنود معطوف به عمل و همت اصلاح و تغییری نیست که آسیب شناسی آن مجالی دیگر را می طلبد. ولی اجماع اهل نظر در شرایط ویژه کشور در میان جمهور ملت با گفتار نخبگان که اندیشمندش در تبعید است، آزاداندیشش در زندان است، استاد و دانشجو را محکوم به اخراج از دانشگاه کرده و بازداشت دانشجویان، توقیف نشریات، عدم چاپ کتب، سانسور شدید رسانه ای و مونولوگ مصر حاکمیت را به عینه دیده است، تکمیل می گردد.

جنبش دانشجویی پس از انقلاب 57 با توجه به پرچم داریِ اصلاح و تغییر در ساختار حاکمیت پیشین و تخصص و تعهد ویژه ای که ساختار جدید بدان محتاج بود، وارد عرصه حکومتداری و سیاست ورزی گردید و تا سال ها این ارتباط حاضرانِ در حاکمیت و دانشجویان حتی تا بعد از انقلاب فرهنگی که دیگر تکثر آرا و اختلافات ایدئولوژیک هم وجود نداشت، باقی ماند. ولی چند سالی که گذشت و پس از جنگ شرایط موجود کم کم فعال دانشجویی را از جایگاه ناصواب خویش به منزل تحقق رسالت های اصیل برگرداند تا با بازخوانی آرمان ها و بازسازی تشکیلاتی در تحقق آرمان هایش بکوشد. بنابراین رویه پیشین تنها تشکل دانشجویی فراگیر (دفتر تحکیم وحدت و انجمن های اسلامی دانشجویان) تغییر یافت. در همان زمان زایش تشکل های جدیدی در دانشگاه ها نیز صورت پذیرفت و در ادامه آن نیز نگرانی طیف مسلط حاکمیت پس از تصفیه های دهه 60 به ورود بسیج در دانشگاه ها منجر گردید و تا به امروز نیز تشکل های مختلف در تناسب با عمل حاکمیت به گونه ای از رفتار و تغییرات حول آرمان های خود پرداخته اند.

اتفاقات دهه 70، جنبش دانشجویی را که وقادی و نقادی را ماهیتاً و اصالتاً با خود به همراه داشت، به سمت و سوی رقیب حاکمیت و مخالف ساختار موجود پیش راند.

امروز جدای از تشکل های خود ساخته حاکمیت و سربازان و سرسپردگان مرید قدرت و گردآمده به دور ارزش های جعل شده حاکمیت در 30 سال حکومتداری، جنبش دانشجویی همچنان مورد خشم صاحبان قدرت و مستبدین حاکم است.

جنبش دانشجویی امروز خود را دیده بان جامعه مدنی و به عنوان حلقه واصل بین عموم مردم و سایر نخبگان می داند و همین امر وظیفه ای در تحقق بخشی به آرمان های دیرینه یک ملت و آرمان های امروزین جنبش دانشجویی (که منتج از تعامل با مردمان سرزمینش است) به ایشان اعطا می نماید. خواست آزادی، حکومتی دموکراتیک و رعایت موازین حقوق بشر در کنار برقراری صلح، عدالت، قانون گرایی، استقلال، حفظ تمامیت ارضی و امنیت و رفاه ایرانیان و توسعه و پیشرفت ایران، بی هیچ کم و کاست، غالب شعار و عمل جنبش دانشجویی است و این بیان دانشجویان امروز مورد سرکوب و برخورد حاکمان است تا در قضاوت درباره جنبش دانشجویی دقت بیشتری داشته باشیم.

تجربه دو دهه اخیر فعالیت دانشجویان در بستر سیاسی و اجتماعی ایران و نسبت ایشان با قدرت و سیاستمداران و حاکمان امروز و در آستانه انتخاباتی ویژه که می تواند پاسخ گوی بسیاری از ابهامات و سوالات پیش روی جنبش دانشجویی و جامعه ایران باشد، موجب گردیده است در مورد نسبت جنبش دانشجویی و انتخابات ریاست جمهوری دهم مطالب بسیاری بیان گردد.

جنبش دانشجویی همچنان پس از سال ها حیات (در ایران و سایر کشورهای دنیا) نخواسته مشی انتفادی خود را رها کند و همین مشی انتقادی در بررسی دقیق امور و بیانِ خالی از ترس و مصلحت است که نگاه ویژه ای را به جنبش دانشجویی ایجاد کرده است. همچنین جوانی جنبش دانشجویی و امکانات کم ایشان در اموری چون حکومتداری موجب گردیده است که نگاه به جنبش دانشجویی به عنوان مدیر در امور کلان جامعه و برنامه ریز شیوه ی حکومتداری نباشد. بنابراین جنبش دانشجویی در حفظ فاصله خود از قدرت به رسالت وقادی و نقادی حاکمیت و حاکمان پرداخته و با نزدیکی به مردم و نمایندگی خواست عمومی به بیان اصلاحات و تغییرات مورد نظر می پردازد.

حال اگر شرایط ویژه ای چون سال 76 در اوج گیری مخالفت، پس از به نتیجه نرسیدن انتقادات در فقدان جبهه ای منسجم و آلترناتیو مقتدر درون ساختار حاکمیت و فقر برنامه ریزی گروه های مختلف، حضور در جبهه سیاستمداران را برای دانشجویان ایجاب می کند تا دانشجویان علی رغم رسالت خویش به طرح برنامه و یافت کاندیدایی صالح و حمایت از او بپردازند، تکرار آن رویه در امروز جامعه و شرایط سیاسی موجود دقت بیشتری را می طلبد. در عین حال باید توجه داشت که رفتار سال 76 جنبش دانشجویی با پذیرش فقرهای دانایی و توانایی خود، با تلاش و توجه ویژه و در نسبت با سایر کنشگران توانسته ثابت کند این میزان فقر، آنچنان در معادلات جامعه ایران قابل توجه نیست و جنبش دانشجویی در صورت خواست و تمرکز و همت ویژه می تواند در خارج از حوزه ای که از او انتظار می رود به کنشگری فعالانه و ثمربخش بپردازد.

سال ها پس از حمایت از یک کاندیدا و نشاندن او بر کرسی ریاست جمهوری، عدم شجاعت و صداقت آن فرد و عدم حمایت متقابل او از جنبش دانشجویی در تاخت و تاز قوم خردگریز و آزادی ستیز و خشونت پرور به حریم دانشگاه، اتفاقات دیگری را شکل داد. وجود دولتی با شعارهای منطبق بر خواستهای جنبش دانشجویی نتوانست به تحقق آرمان هایی چون آزادی، دموکراسی و ... یاری رساند. بنابراین دانشجویان در بازخواست مورد حمایت قرار گرفتگان دیروز خود در بی ثمری همت دیروز خود و ثمر ندهی دولت اصلاحات پی بردند و بنابراین درمان و چاره را در تغییراتی اساسی در ساختار حاکمیت ایران و تشکیل یا پیوند با مخالفان یا آلترناتیو حاکمیت ایران دیدند. بنابراین عبور از دولت اصلاحات و خروج از پذیرش حاکمیت جمهوری اسلامی در رفتارهای سال های 79 و 81 در انتخابات سال 84 به بیانِ تحریم انتخابات رسید که امری بدیهی و قابل انتظار بود.

تحریم انتخابات، دو سویه ی رفتار سلبی و رفتار ایجابی جنبش دانشجویی بود. جنبش دانشجویی در وقادی و دیده بانی جامعه و در راستای مشی انتقادی خود، ساختار موجود را مثمرثمر نمی دانست و سعی در نشان دادن عدم مشروعیت و مقبولیت ساختار موجود در رفتاری مبیّن نافرمانی مدنی چون تحریم انتخابات در عدم مشارکت عمومی و عدم حضور مردم در همایش های حکومتی داشت. این نافرمانی و این مشروعیت زدایی از حاکمیت می توانست در داخل و در خارج از ایران منجر به نتایج فراوانی گردد. چه بسا که جنگ های صورت پذیرفته در کشورهای همسایه و اتفاقات ساری و جاری در نهادهای بین المللی در طرح ایده تحریم بی تاثیر نبوده است. البته این رفتار عدم شرکت در سال همبستگی ملی و مشارکت عمومی و بیان تحریم در نه گفتن و دهن کجی به خیره سران و مصلحت سنجان و فرصت طلبان دولت اصلاحات – آنانی که در جایگاه مدیریت ناسی شعارها و حامیان شده بودند - نیز مورد هدف بوده است.

از دیگر سوی جنبش دانشجویی ضروری می دانست وجه نظر و جهد عمل خویش را معطوف به آرمان های خود مصروف دارد. دموکراسی سال ها بود که از اصلی ترین آرمان های جنبش دانشجویی معرفی می شد و انتخابات نیز به عنوان رکن اساسی و مهمی از دموکراسی خواهی دانشجویان، باید به شکلی تعقیب و حمایت می شد. انتخابات به شکل تحریف شده و فاجعه آمیزی در بستر حاکمیت ایران صورت می پذیرفت و نهادینه شدن آن می توانست مرگ دموکراسی را در ایران رقم بزند. بنابراین نه گفتن به چنین انتخاباتِ فرمایشی و غیرآزادی در ایران می بایست به شکلی صورت می پذیرفت تا مبادا آرمان عزیز و محترمی چون دموکراسی به سلاخی تحریف نگاری اندیشه ی ایدئولوژیکِ اسلامی نامِ جمهوری اسلامی درآید. حال آنکه فقط ارزشی چون دموکراسی فقط در خطر نبود که در پی و به پشتوانه انتخابات غیرآزاد و فرمایشی، ارزش های فراوانی چون آزادی، حقوق بشر، قانون گرایی، عدالت، صلح و ... نیز در خطر بودند. چه بسا گفت صادقانه و صریح تندروانِ بنیادگرا در غیرضرور دانستن دموکراسی و پذیرش عموم (اصل جمهوریت) و غربی و غیر مشروع دانستن حاکمیت دموکراتیک، اگر حاکم می شد، این نگاه در جنبش دانشجویی متعاقب سوءاستفاده از انتخابات و به تحریف رفتن ارزش دموکراسی به بیانِ تحریم منجر نمی شد.

بنابراین شرایط ویژه سال های ابتدایی دهه 80 لزوم پاسخ به منفعت اندیشان جبهه اصلاحات و ارزش مداری و احترام به آرمان های اصیل یک ملت و جنبش دانشجویی، بیان تحریم انتخابات را موجب گردید. اگرچه در عدم معرفی لازم ماهیت و اهداف تحریم و سرخوردگی سیاسی آن روزهای جامعه ی ایران، نتوانست جایگاه واقعی خود را بیابد و شاید احتیاج به کار و توجه بیشتری برای بیان مجدد داشته باشد.

اما امروز جنبش دانشجویی همچنان مشی انتقادی و ناصوابی برنامه ریزی کلان خود را می داند و ارزش مداری و دموکراسی خواهی را رها نکرده است. با این اوصاف جنبش دانشجویی در پاسخ به 22 خرداد 88 چه خواهد گفت؟ آیا شرایط کشور آن قدر بحرانی است که دانشجو فراتر از رسالت ها و جایگاه خود به طرح برنامه ای برای حکومتداری بپردازد و اگر کاندیدایی را نیز درخور اجرای آن برنامه و شایسته و درخور سپردن سرمایه اجتماعی خود و مردمان سرزمینش بیابد، از او حمایت کند و یا فقط برنامه مطلوب حکومتداری خوب را بیان کرده و نیازهای جامعه را نیز در کنار آن می آورد، خواه کسی بر اجرای آن همت بَرَد یا نه، بی تردید در 200 روز آتی پاسخ خواهد یافت. همچنین باید دید پاسخ به مشروعیت زدایی از حاکمیتِ ولاییِ امروزی که جنبش دانشجویی در نا سالمی آن تردیدی ندارد و همچنین دفاع از دموکراسی و سایر آرمان ها و ارزش های جنبش دانشجویی در کجا قرار می گیرد.

جنبش دانشجویی در این سال ها پس از گذراندن تجارب متعدد و متنوع، میزان دانایی و توانایی خود را نیک شناخته است و هشدار توهم دانایی و توهم توانایی را جدی گرفته و توانسته به بازشناسی نیروی جنبشی خود بپردازد. شرایط فقر کنونی جامعه ما در همه عرصه ها، که ناتوانی و نادانی نسبی سایر کنشگران بر امور جامعه از اقتصاد و امر معیشت مردمان گرفته تا بیان ایدئولوژی و اصول حاکمیت و حتی در ارتباط با دیگر کشورها را نشان می دهد، بر ضعف های جنبش دانشجویی غامض می گردد و فقرهای دانشجویان در دانایی و توانایی را معمول و متعارف می شمارد تا ایشان را در طرح برنامه ای کلان تشویق و در ایجاد راهبرد و منشوری جامع از خواست ها و عمل ها یاری رساند. چه بسا نگاه به پتانسیل های جنبش دانشجویی ادعا را فراتر می برد و حمایت و برنامه دهی را علی رغم جایگاه راستین در ساختار و کشوری بر طریق صحت در امور کلان، موجه می داند.

اما جنبش دانشجویی در برابر آرمان های بزرگ و اصیلش نمی تواند معامله گرایانه و کاسب منشانه برخورد نماید. دفاع از دموکراسی را به هیچ شکل نمی توان رها کرد. حال نگاه به شرایط جهانی به ویژه استقرار دولت اوباما در کاخ سفید در تصمیم نهایی جنبش دانشجویی که هنوز ماه ها برای آن فرصت دارد، (و نباید عجله کند) موثر خواهد بود.

در پایان به عنوان یک پیشنهاد در ادامه مسیر تصمیم گیری جنبش دانشجویی پیرامون انتخابات ریاست جمهوری دهم، فارغ از برنامه دهی و برنامه محوری یا حمایت از کاندیدایی خاص یا تحریم انتخابات و دعوت به عدم مشارکت یا عدم مشارکتی منفعلانه یا ... ، تفکیک دو مسئله؛ 1. کاندیداتوری و حمایت از یک برنامه یا فرد و 2. دفاع از دموکراسی و ساختاری دموکراتیک، حائز اهمیت است. چه بسا در عدم متقاعد کردن عموم بر یک نظر با بیان های مناسب در مشی نقادانه و آرمانگرایانه ی جنبش دانشجویی، جمعِ تحریم انتخابات و حمایت از یک کاندیدا مقدور باشد. تحریم یک انتخاباتِ غیرآزاد و فرمایشی، در نه گفتن به حاکمیت ولایی و مشروعیت زدایی از آن و دفاع از دموکراسی اصیل و ارزش های دموکراتیک و حمایت از برنامه ای صحیح و حتی فردی صالح در معرفی مطلوب ها به جامعه.

۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

خاتمی باید معذرت خواهی بکند

مردم ما اسیر سیمرغ داستان سیمرغند. اسیر رستمِ اسطوره و پهلوانی علی، گرفتار ایستادن به انتظار یگانه منجی، دوستدار نبی و رسولی که بیاید. مردم ما هنوز به دنبال قهرمانان خود می گردند. مردم ما هنوز قهرمانانشان را نمی شناسند. مردم ما فهمی از قهرمان ندارند. مردم ما مانده اند و عزم رفتن ندارند. ماندن سرآغاز قصه دل سپردن به غیر و اسیر قهرمان شدن است. نخبگان ما خود را نشناخته اند. قله نشینان کوه یخ اند. جزیره های تک افتاده، عاج نشینان غرور، عاشق نپذیرفتن و دیگری را کوفتن. خود را سیمرغ می دانند و اسطوره ای که کشف نشده. پیامبران قومی هستند که قومشان آن ها را نیافته. آن ها هم به انتظار نشسته اند که قومی بیاید. تحمل انتقاد را ندارند، سخت از هم دلگیر می شوند و بر هم می تازند. دانشجو ما نیز سی مرغی هستند که عزم رفتن و سیمرغ شدن را ندارند، دانشجو ما سراسر تعلق شده است. اسیر صندلی کنار شده است. در قید رفاه خود شده و با هم بودن و با هم ایستادن را فراموش کرده. دغدغه جامعه اش را ندارد. نگاهی به مردمش ندارد. نخبگانش را نمی شناسد، به سراغ نخبگانش نمی رود. از آرمان فقط خیال و آرزو را فهمیده است. او آرزو دارد و آن را امید می خواند که اگر آن را هم نداشته باشد باید برای زنده ماندن دلیلی دیگر بیابد.

مطلبی از حجاریان چند ماه پیش خوانده بودم، از طنزهای پر مغز و کنایه های گویای این روزهای سرزمین ما سخن گفته بود. از دهقان فداکاری که پیر شده، چوپان دروغگویی که عزیز شده، شنگول و منگولی که گرگ شده اند، روباه و کلاغی که دستشون تو یه کاسه است، کوکب خانمی که حوصله مهمان نداره، کبری که تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، حسنکی که گوسفندانش را ول کرده و تو یه شرکت آبدارچی شده، آرش کمانگیری که معتاد شده، شیرینی که خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دست پسرش رفته اسکی، رستمی که رخشش رو فروخته و با موتور کیف قاپی می کنه و ... . این هم شاید به جای بسیاری حرفها که در وصف جامعه رو به زوال و فروپاشی ما می توان زد، افاده معنا و بسنده امر نماید تا در کنار بیان مکرر ما در گذران ایامی تلخ در سرزمینمان قرار گیرد. "سخنی از ایام تلخ سرزمین ما؛ تاخت و تاز خردستیزان در دانشگاه، اخراج اساتید و دانشجویان از دانشگاه، پر شدن زندان ها از آزاداندیشان، دانشجویان در بند، توقیف روزنامه ها و نشریات، تبعید اندیشمندان، سانسور شدید رسانه ای، تبدیل رسانه ملی به مونولوگ حاکمیت، موج زدن ترس در نوشته ها و گفته ها، نوشته هایی که مجوز نمی گیرند، کتاب هایی که دیگر یافت نمی شوند. داستانی از شادی فرزندانِ اهریمنِ خفقان و استبداد، تلخ کامی مردمان مظلوم یک سرزمین، فقر مهلک جامعه، فسادِ رایج و تبعیضِ غالبِ ساختارِ بیمارِ حاکمیت."

البته این همه مقدمه برای بیان مطلبی که مدنظر دارم کمی طولانی بود. سخن از بازگشتن محمد خاتمی به ریاست جمهوری است. البته خیلی بعید می دانم وزارت کشور دولت نهم جز محمود احمدی نژاد کسی را رئیس جمهور اعلام کند و چه تضمینی بالاتر از آن که ناظر صندوق رای، آقای جنتیِ شورای نگهبان باشد و رهبری نیز هر روز سخنی در دفاع از دولت محمود بگوید. ولی این ها اهمیتی ندارد در برابر جنایتی که نخبگان ما می کنند. خاتمی یک بار آمد. خودش معتقد است که دیگران خواستند و همین خواست توجیه عدم برنامه از طرف او بود. ولی این بار هم دارد این قصه تکرار می شود. کاندیدایی دارد می آید که به جای برنامه و تیم کاری که اهداف معینی داشته باشند، برای بقا و بازی با خواسته ها می آید؟ امیدشان به موج است. موجی ایجاد کنند و بر آن موج سوار شوند شاید چند کرسی و چند مقامی را در تامین صباح باقی مانده عمر کسب کنند. حال تفاوت نمی کند که این موج دوم باشد و یا موج سوم. خاصیت موج این است که زود عقب می نشیند امری که نمی تواند مغفول نظر موج سواران باشد.

خاتمی با توسل به التماس مادر و کس و کار گرفته تا کمپین ها و پویش های خود ساخته اش دارد می آید. ولی این بار باید بداند که جنبش دانشجویی مجرب تر از سال 76 شده است.

بارها گفته ایم و گفته اند که جنبش دانشجویی قرار نیست برای امور حکومت برنامه دهد و از کاندیدایی حمایت کند که اگر در برهه ای این کار را انجام داد به ضرورت تاریخی و اجتماعی و با هزاران اما و اگر بود و چه با سرعت پای خود را از عرصه مناقشات سیاسی خارج ساخت و در جایگاه راستینش در دیده بانی جامعه و در نقش وقاد و نقاد مورد انتظار نشست. جنبش دانشجویی در دفاع از آرمان هایش از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر تا سایر آرمان های دیگرش در این سال ها کوتاهی و قصوری نداشته که امروز روسیاه و شرمسار باشد ولی ...

اتفاقاتی که در طول 3 سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد افتاد برای اصلاح طلبان و بیشتر از همه برای سید محمد خاتمی می تواند الگو و سرمشق باشد. دفاع از وزیران و مدیران، ایستادگی بر شعارها و خواست ها، متقاعد کردن دیگران در بسیاری امور تا جایی که رهبری در شهریور 87 در صحبت هایی موجب تحیر عموم شدند. وقتی رهبری از وجود توصیه هایی به رئیس جمهوری سخن گفتند و مسائلی که به احمدی نژاد منتقل شده بود و احمدی نژاد این توصیه های رهبری را مصلحت ندانسته بودند و نهایتا کار خود را کردند و رهبری نیز متقاعد شدند.

محمد خاتمی برای ورود به عرصه انتخابات باید در مورد گذشته خود توضیح بدهد و یا اینکه پذیرفته است که اشتباه کرده است. اگر خاتمی می خواهد با همان مشی قبلی و با رضایت نهادهای بالایی در انتخابات حضور پیدا کند که بهتر است با از دست دادن خیر الوزرای پیشین خود و مجلس فاجعه و یک دست هشتم هرگز به آمدن فکر نکند (3 سال همراهی با مجلس فرمایشی هشتم که مظهرو ظاهر تک صدایی و مونولوگ حاکمیت است) و اگر برای ایستادنی مردانه آمده است باید بداند که بدون جلب نظر بیت رهبری مسیری سخت در تعامل با نهادهای قدرت خواهد داشت که از مشی پیشین خاتمی بسیار دور است که چنین کند. (خاتمی باید با نگاهی روشن در مورد اتخاذ موضع نسبت به رهبری در عرصه سیاست به هر شکل بماند وگرنه سیاست را در ایران رها کند) و یا اینکه خاتمی پذیرفته که در طول 8 سال اشتباهات فراوانی داشته است. (البته منکر خدمات صورت گرفته در طول 8 سال اصلاحات در استفاده از ظرفیت های آزادی محور و دموکراتیک و حق مدارانه نیستیم)

بی تردید هیچ کس برای بخشش اشتباهات اصلاح طلبان انتظار ندارد که خاتمی یک به یک اشتباهات را برشمارد و معذرت خواهی و جبران کند. ولی او باید از عموم مردمی که به او اعتماد کردند و سرمایه حمایتشان را به او سپردند و به خصوص دانشجویانی که هزینه های فراوانی پرداخت کردند، معذرت خواهی کند.

خاتمی باید در استفاده و هزینه نادرست سرمایه ی گران اجتماعی که به او سپرده شده بود، و قصور و عدم دفاع در یورشی که سرسپردگان قدرت و عمال اقتدارگرایان و انحصارطلبان به حریم دانشگاه داشتند معذرت خواهی کند. خاتمی که سال 76 با همت دانشجویان آمد باید جبران کند؛ این همه مصائبی که در این سال ها بر دانشگاه رفته است. هجوم های وحشیانه، محرومیت ها از تحصیل، بازداشت ها، شکنجه ها و مرگ عزیزیانی از یاران دبستانی ما. خاتمی که سال 83 به دنبال بیرون انداختن دانشجویان معترض به خود از سالن سخنرانی بود باید بگوید چرا در طول این سال ها در دفاع از فرزندانش در دانشگاه کوتاهی کرده است و ناجوانمردانه گاه آن ها را مقصر قلمداد کرده است و علیه آنان سخن گفته است. خاتمی باید در مورد کوتاه آمدن از لایحه های و طرح های بزرگ خود؛ آن لایحه های دوقلوی معروف و هزارن لایحه دیگر معذرت خواهی کند. در عدم دفاع از وزیرانش که مورد هجوم و استیضاح قرار گرفته بودند. از فشارهایی که به نمایندگان وارد شد و آن ها را تحت پیگرد قرار داد. از ایستادگی نکردن در برابر فشارهای شورای نگهبان در رد صلاحیت ها و یا برخورد با گروه های خودسر. از ممانعت از زندان رفتن این همه اندیشمند و روزنامه نگار، از توقیف نشریات بی شمار. خاتمی نباید فراموش کند روندی که امروز در خروج فوج فوج اندیشمندان از کشور می بینیم از زمان او شدت گرفت. خاتمی نباید فراموش کند فرار مغزها امر جدیدی نیست. خاتمی از یاد نبرده که چه کسانی در دوران او به زندان رفتند و تعداد نشریات و روزنامه هایی که توقیف شدند و یا قتل های زنجیره ای و بازداشت های دانشجویی را.

او برای دفاع از وزیرانش و عدم استیضاح آن ها چه کرد. خاتمی فراموش نکرده که بر سر تئوریسین های اصلاحات چه آمد. او باید نسبت به بی توجهی به تفرقه ها و سهم خواهی های نشستگان سفره اصلاحات از مردم معذرت خواهی کند. باید منتظر خشم ها و عصبانیت های دانشجویان باشد. حتی اگر چشم را بر خدمات صورت گرفته آن 8 سال نبندیم. حرفهای زیبا، کتاب های ارزشمند، فیلم ها و ... . ولی این اندیشمندان کجا هستند، فیلم ها، روزنامه ها و کتاب ها. خاتمی باید معذرت خواهی کند و یا یک به یک پاسخ دهد. ما فراموش نکرده ایم که مشکل خاتمی در نداشتن شجاعتش چه مشکلاتی را به بار آورد و یا به گفته دکتر سروش غیبتِ بصیرت در نظر موجب عدم شجاعت در عمل خاتمی بود که خاتمی آیا این بار به جمع بندی و منشوری جامع و یقینی در راهبرد آینده خود رسیده است و برنامه ای غیر قابل عدول را ترسیم کرده است و با برنامه می آید و یا باز به التماس و پویش و کوشش.

در اینجا قصدی بر برنامه دادن و توصیه کردن و گفتن نظر دانشجویان در این انتخابات را نداشتم که بی تردید آن را در جای خود به تفصیل بیان خواهیم کرد. قصد بر هشداری بود که خاتمی برای چه می خواهد بیاید و بی تردید خاتمی بدون معذرت خواهی کردن درباره گذشته نمی تواند حرفی از آمدن و حتی رهبری در جبهه اصلاحات بزند. این کمپین امروز اگر فردا بر کاندیدایی دیگر هم دست گذارد باز خاتمی مسئول است و از طرف اصلاح طلبان امروز باید پاسخ دهد.

خاتمی 76 برای چه آمد و امروز برای چه می خواهد بیاید. احساس این است که خاتمی نمی دانست برای چه می آید و به همین دلیل باید معذرت خواهی کند، تردید نکند باید دلیل آمدندش را بگوید. اگر فقط به التماس عده ای که معلوم نیست؟ در پی چه هستند، بهتر است برود. و اگر دغدغه اصلاحات و احزاب متبوعش را دارد که قصه اصلاحات به پایان نرسد و شاید به سرنوشت نهضت آزادی دهه 60 دچار نشوند باید بداند در پی پویش و کوشش دیگری هم بیاید موفق نخواهد بود. خاتمی باید توهم کاریزما بودن را کنار بگذارد. او برای موفقیت احتیاج به برنامه دارد شاید باز مردم سرمایه اشان را در اختیارش بگذارند ولی بدون برنامه و شجاعت خاتمی و اصلاحات به هیچ جا نخواهد رسید.

۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

آذری دیگر رسید

قرار گرفتن در ایام نیمه ماه آذر و نزدیکی به روز دانشجو، به خودی خود دانشجو و جامعه دانشگاهی را در وضعیتی ویژه قرار می دهد. وضعیتی که شوری را همراه شعور دانشجویان می گرداند و آن ها را می شوراند. شورشی علیه خویش، شورشی علیه انفعال موجود در زندگی انسان امروز، انسانی که آرمان گرایی و دستیابی به ذهنیت های مطلوب را افسانه و افسون می نامند و از حرکت مجدانه در آن مسیر جز دیده ی حقارت، هیچ نمی توانند داشته باشد. جامعه ای که علی رغم عدم شناخت واقعیت ها و عینیت های جامعه و بدون آگاهی از شرایطی که در آن قرار دارد به وضع موجود بسنده می کند و با رضایت در پی انطباق با آن بر می آیند تا در مدت زمان کوتاهی، اسیر تفکرات حاکمان جامعه گردد و روحیه انفعال، به تشدید اتفاقات نامبارک و ناخوشایند از دانشجوی بیدار و صاحب شور و شعور، دانشجوی منطقی! (مصلت سنج و منفعت اندیش) بسازد که بقا و حیات را مبارک ترین مسئله می پندارد و بر شورش علیه خویشتن جز نام حماقت هیچ نمی نهد. دانشجویی که رهایی از تعلقات معمول زندگی آدمیان در کنار شجاعت و خصوصیات ویژه فضای دانشگاهی در نقش انتقادگرایانه و کنکجکاوانه او انتظاری دیگر را از او می برد.

در دوران رقم خوردن غفلت عمومی دانشجویان نسبت به اجتماع و سیاست و سرخوردگی حضور ساختاری متصلب پس از سال ها تلاش در بستر اجتماعی و سیاسی ایران، دانشجویان در تغییر رفتار خود دچار تردید شده اند. عده ای بر مشی دیروزی انتقاد و اعتراض باقی مانده اند و عده ای علمی بر نحوه اعتراض ندارند و شاید ترسی بر آن ها احاطه یافته است. به هر حال امروز اندیشه ای خطرناک بر دانشگاه حاکم گردیده است. اندیشه ای که هر حضوری را بر نمی تابد و بر هر امری مهر تحمل و صبر نمی نشاند و شاید هیچ نیز احتیاج به مجوزی در گرو کاری خاص نداشتن، منتهی گردد. (اطمینان از عدم در صورت عدم است) خواستی که به واسطه جامعه دانشگاهی و با خط دهی آشنایان جامعه دانشگاهی و در پی مقصدی نامعلوم صورت می پذیرد. گویا تحمل و صبر به کمترین آستانه پذیرش تقلیل یافته تا تردید همگان پیرامون برخوردهای حتمی، تحت لوای اندیشه ای خاص بر همگان چهره بگشاید. احتمال ادامه و حتی شدت اخراج اساتید و دانشجویان از دانشگاه های سراسر کشور و آن هم به درصد قابل توجهی وجود دارد. به ویژه پس از برخوردها و اخراج های مختلف در 2 سال گذشته که از احضار تا بازداشت های چندین ماهه و شکنجه های سخت و غیر انسانی را در برداشته است.

در روزهای سلب حق تحصیل و تدریس و نزول احکام کمیته انضباطی و برخوردهای امنیتی ازسوی مدیریت های دانشگاه ها و نهادهای امنیتی و با وجود تعرض به حریم شخصی و سلب فعالیت های سیاسی و صنفی، دانشجو مجبور است به شرایط فعلی بسنده کند و در پی یافتن راهی برای استفاده از کمترین های موجود در پی حصول به بیشترین های منظور نباشد.

حضور احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور و زاهدی به عنوان وزیر علوم اندکی این روزها روحیه آرمان خواهی دانشجویان را به حرکت فراخوانده است. تهدید روز افزون دانشجویان و تحدید فعالیت های سیاسی و اجتماعی در نزد دانشجویان، آن ها را متوجه وخامتی آشکار گردانیده که در سخنان 15-20 سال قبل برخی اندیشمندان یافت می گردیده است. 16 آذر به خودی خود فضای مناسبی را ایجاد می نماید تا به تحلیل شرایط پرداخت و در پی شرایطی مطلوب تر بود، 16 آذر روز آرمان خواهی جنبش و حرکت دانشجویان است و آرمان خواهی در پی ترسیم جامعه ای مطلوب و آرمانشهری امروزی است. آرمانشهری که متناسب با فضای دانشجویی شکل گرفته است. دانشجو در پی کشف و شناخت است. شاید یافتن گوهرها و نورها و البته نه برای منفعت که برای نافع ساختن جامعه مهمترین ویژگی دانشجویان باشد. دانشجویی که از خیل عظیم جامعه و مردم به منزلی متفاوت آمده است تا در خدمت کل جامعه خود باشد. جامعه ای که از حیث نور و گوهر دچار کمبود است و البته این از ویژگی های جوامع استبداد زده است که اندیشمندش اجازه بیان اندیشه اش را نداشته باشد و اندیشه ها تقبیح گردند تا منفعت حاکمان و صاحبان قدرت برآورده شود.

16 آذر باز مجالی برای تردید و شک است، تردید و شکی که موجب پرسش هایی به منظور تغییر و اصلاح می گردد، تغییراتی که لزوما در پی تسخیر نیست، چون در خدمت حاکمیت نیست و استقلالش به آن بها می دهد، شک و تردیدی که مانند شک و تردید حاکمان نیست. تردیدی بر صواب که ترس خطا دارد و شکی بر خطا که امید صواب می برد، مختص مصلحت اندیشان خالی از جرات است.

گروهی که کم کم دلیلی برای اندیشیدن نخواهند داشت. آن هایی که جرات و شجاعت ندارند، هیچ آزادی و اختیاری از خود نخواهند داشت و آن کس که مختار نباشد، اندیشه واندیشیدن او را چه سود خواهد رسانید. پس ماشینی مطیع جامعه و در گرو مصلحت است، چون حفظ و بقای خود را در گرو مصلحت سنجی می یابد و چه بقایی!

البته در جامعه ای که حفظ و بقا در گرو ارادت ورزی و تقدس گرایی برای شخص است، سرسپردگی و نوکرمنشی انسان را اسیر می گرداند و از حرکت باز می ایستاند و شاید همه ی این مسائل دلیلی برای برخاستن باشد. برخاستنی که در این روزها بیشتر معنی می یابد روزهایی که مرگ هایی بر دانشگاه ها سایه انداخته است و ملت مرگ زده ما روز مرگ را چه بزرگ می دارند. مرگ دانشجو را روز دانشجو می دانند و متناسب با آن نیز ...

باید توقف ها را شناخت و مقصد را دور ندانست. باید هزینه داد تا شی ارزشمندی را کسب کرد. رایگان هیچ ارزشمندی را نمی توان به دست آورد و آنچه که ارزش بیشتری دارد قیمت بیشتری دارد. باید در پی تاثیر بود، برای جاری ساختن رود و نهر، امروز باید یک ترک و سوراخ ایجاد کرد، مسلم است که نهری و جریانی به زودی روان می شود.

امروز جنبش دانشجویی برای ادامه مسیر به نسلی نو احتیاج دارد نسلی که دردهای جامعه اش را بشناسد، آرمان هایش را بشناسد، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در کنار هزار خواسته ی بر حق و مسلم مردمان سرزمینش. امروز جنبش دانشجویی با مشی انتقادی و شعار استبدادستیزی در راس شعارهایش به حرکت درآمده است و امید به دوستانی دارد که عزم هم داستانی و تاکید بر آرمان های اصیل ملت ایران داشته باشد. امروز داتشجویان هوشیارتر از همیشه منتظر نسلی شجاع و آگاه است. نسلی که بیاید و در کنار برادران بزرگترش قرار بگیرد که سیلی را به راه بیندازد. سیلی که استبداد را با همه تعلقاتش ببرد. نسلی که خود بیاید. نسلی برای درمان. نسلی که می آید دست گذشتگان خود را می گیرد و به آن ها یاری می رساند. بی تردید نسل گذشته منتظر است ...

ای عزیز بیا، این درد مشترک جدا جدا درمان نمی شود.

۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

سیمرغ و قصه پلی تکنیک

قصه سیمرغ داستان واقعیت مکرر تاریخ در وحدت کثیرانِ امید به دور بسته است. در پی حقیقت، حقیقت می یابند و در سیر مسیر و طی طریق همت رفتن و عزم ایستادن را زیبا به هم می آمیزند و حاصل «رسیدن» و «یافتن» می گردد. آنان که آرمان هایشان را رفیع و به اشتباه دور و دست نیافتنی پنداشته اند در بطن افسانه و اسطوره، اسطوره و افسانه بودن خویش را به رخ نشستگانِ خسته ی بی امید می کشند.

آنجا که درمانگر و قهرمان نجات بخش، سیمرغ، قله نشین وادی دور است و کثیر مرغان بی امید به خویش و رجا بسته به به اسطوره، درمان را در همتی بلند و پروازی سخت می دانند، آگاه نیستند که واحد و یکه ی دورنشین، درمانگر نیست که خود ایشان است که چاره ساز می گردند.

سیمرغ آغاز یک پایان است. به انتها رسیدنِ امید به خویش و حل مشکلات. قصه سیمرغ، بقای حیات را در دورترین امید و و بعیدترین مکان یافتن است. قصه مرغ و سیمرغ، قصه عامیان و اخص خاصان است، قصه سیمرغ قصه بال گشودن و عزم رفتن، قصه خسته نشدن و در راه نماندن، قصه جان از خطر به در بردن، قصه دانه از مشقت برچیدن، قصه در صفت ندر و فقر نوشیدن، قصه به ایثار جان نثار کردن، قصه بار دیگری بر دوش نهادن، قصه ایستادگی و نهراسیدن، قصه قهرمانی به صفت پهلوانی یافتن، قصه پهلوانی از زمین خوردن، قصه از برای مهیا کردن و خامی به پختگی بدل ساختن، قصه یار یافتن و با یار همراه شدن و اتحاد را اکرام کردن، قصه به کلام و عمل در وحدت سیر همراه شدن و مرغ را سیمرغ ساختن و درد را درمان کردن است. قصه سیمرغ غلبه در سر فرود آوردن، قصه سخنوری در صفت سکوت یافتن، قصه از عدم، وجود یافتن، قصه غم به شادی مبدل کردن و قصه شور در عالم به پا کردن، قصه شمع در ظلمت به امید روز روشن نگه داشتن، قصه نور و روشنایی به ارمغان آوردن است و اینجا قصه پلی تکنیک، قصه سیمرغ است.

قصه پلی تکنیک، قصه سیمرغ است. قصه مرغان عاشقی که بال گشوده اند و به پرواز درآمده اند تا به وادی سیمرغ روند، درمانگر افسانه ای یابند که غم و درد را ببرد و خوشی شادی فزا و نیکی اندوه زدا به ارمغان آرد. مرغان بیشمار در طی طریق و سیر مسیر و گذار از مراحل مختلف پر از دست می دهند، بال بر سختی می زنند و پا بر خطر می گذارند و دانه از زحمت می خورند و حیات را به امید یافتنِ درمانِ دردِ سرزمینِ خود حفظ می نمایند.

مرغان عاشق پر گشوده اند تا به وادی سیمرغ روند تا که دوای درد ملتشان را بیابند، طلسم دیو استبداد را بشکنند و نوید بازگشت نور و روشنایی به سرزمین کهن را سوغات سازند. قهرمان جدال با ظلمت و شب را بیابند و دژخیم سرسپرده و مزدور خود فروخته را عهد مرگ دهند. لیک همت پرواز و عزم رفتن و اراده بال نبستن است که مرغان را سیمرغ می سازد. و نوید و نور روشنایی، دیو استبداد را به مهلک می فرستد و دل پر خون ملتی را به درمان درد دیرینه روشن می سازد و این همان قصه دانشجویان پلی تکنیک است و حال نمی توان تردید داشت که نور نزدیک است.

غم نمی توان داشت که مرغان در این مسیر، عده ای به امید تردید برند و عده ای به همت دست نمی یابند و در جمع بازماندگان قرار می گیرند. عده ای به تیر کین و منفعت غیر قربانی مسیر می شوند و عده ای به مسئولیت و دلسوزی بار دیگری بر دوش می کشند و مرگ و اسارت و محرومیت می پذیرد تا 30 مرغ وادی سیمرغ شدن، خود سیمرغ شوند.

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

آزادی در حصار میله ها (نگاهی تحلیلی به پروزه جعل نشریات دانشجویی)

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) در ویزه نامه ورودی های جدید سال 87 مشروحی از اتفاقات 15 ماه حبس من و احسان و احمد را آورده بود که مطلب خوبی بود. اگرچه برخی مسائل در آن وجود نداشت یا اشتباه بود. به علت حجم مطلب در 3 بخش در ادامه آمده است:

آزادی در حصار میله ها (نگاهی تحلیلی به پروزه جعل نشریات دانشجویی) - بخش اول

"سرانجام 3 پلی تکنیکی دریند پلی تکنیک نیز آزاد شدند تا بتوان ادعا کرد، پروژه نشریات دانشجویی به پایان رسیده است. پروزه ای که جنبش دانشجویی پلی تکنیک و چه بسا ایران را در 2 سال اخیر تحت شعاع خود قرار داده بود. اکنون که قریب به 17 ماه از آغاز غائله جعل نشریات دانشجویی دانشگاه امیرکبیر می گذرد، نگاه به اتفاقات به وقوع پیوسته در این مدت می تواند راهگشایی بسیاری از امور جنبش دانشجویی در نگاه به تجارب و محل داوری صحیح عموم به منظور کشف حقایق جامعه ایران باشد. در ادامه نگاه جامعی به اتفاقات صورت پذیرفته از انتشار نشریات تا آزادی منصوری، توکلی و قصابان داریم.

امروز با اطمینان می توان گفت؛ برپایی این غائله با همکاری و همدلی مدیریت دانشگاه امیرکبیر و مسئولین وزارت علوم همراه شد و موجب بروز هفته ای پر التهاب و پرهیاهو برای دانشگاه امیرکبیر به طور خاص و کلیت جامعه دانشگاهی کشور به طور عام گردید. در میانه این التهابات بود که دانشجویان مظلوم این دانشگاه یک به یک دستگیر و همگی روانه سلول های انفرادی بند مخوف ۲۰۹ زندان اوین شدند. دستگیری دانشجویان پلی تکنیک موضع گیری جانبدارانه و غیرمسئولانه معاون امنیت دادستان استان تهران، قاضی حسن حداد، دایر بر گناهکار بودن دانشجویان بازداشت شده را به همراه داشت.

پس از گذشت یک ماه از برپایی این پروژه شوم روابط عمومی وزارت اطلاعات با انتشار اطلاعیه ای مبهم بر اعتراف دستگیرشدگان بر دست داشتن در انتشار نشریات موهن تاکید کرد. پس از آن نیز هر از چندی و در پی بالا گرفتن فشار افکار عمومی، قاضی حداد به صورت سریالی طی مصاحبه هایی با تاکید بر گناهکار بودن دانشجویان بازداشت شده و اعتراف ایشان به اتهام خود، از اعلام نتایج تحقیقات در آینده نزدیک خبر می داد. یک ماه دیگر نیز به این منوال گذشت. دانشجویان و اساتید دانشگاه امیرکبیر کلاس های درس خود را در حالی که صندلی ۸ دانشجوی دربند خالی بود تشکیل دادند و به اتمام رسانیدند به این امید که این دانشجویان هر چه سریعتر به هر طریق ممکن از بند رهایی یافته و بتوانند در امتحانات خود شرکت نمایند. موعد امتحانات نزدیک شد و از آزادی ۸ یار دبستانی خبری نشد.

سایه سیاه و شوم استبداد بر گستره دانشگاه سنگینی می کرد. یک سال و اندی از انتصاب مدیری نوچه صفت و نالایق بر دانشگاه امیرکبیر می گذشت. بازداشت طولانی مدت و بی خبری محض از این دانشجویان همچون بختکی بر حلقوم پلی تکنیک چنگ زده بود و آن را به سمت خفقانی وحشت زا سوق داده بود. چاره ای جز تعویق امتحانات تا زمان آزادی یاران در بند نبود. خانواده بزرگ پلی تکنیک عزم جزم کرد تا به صورتی تمام قد مقابل زورگویی اقتدارگرایان بایستد و از حق ۸ عضو در بند خود دفاع نماید. این تصمیم لرزه بر اندام بدخواهان انداخت. چاره کار را در آن دیدند که به طریقی در صفوف خانواده پلی تکنیک رخنه کنند.

بنا بر این شد که یک تن از شکنجه گران در کسوت «کارشناس» در میان اساتید دانشگاه حاضر شود و آن ها را نسبت به گناهکار بودن دانشجویان در بند قانع کند. این بار نیز مانند همیشه این علیرضا رهایی، کارگزار و پادوی نیروهای امنیتی، بود که بایستی به این نقشه جامعه عمل بپوشاند. شورای دانشگاه تشکیل شد و شکنجه گر در لباس «کارشناس» درآمد و آن چه از راست و دروغ باید می گفت، گفت. اما حاصل آن نشد که باید می شد. اساتید نه تنها قانع نشدند که بر خشمشان نسبت به مدیر بی تدبیر پلی تکنیک افزود. مستاصل شدند و ناتوان از منصرف نمودن اساتید پلی تکنیک. ناچار حیله ای دیگر اندیشیدند و تصمیم به اجرای نمایشی شوم گرفتند. نمایشی که قرار بود بازیگر آن دانشجویان مظلوم و در بند باشند. اساتید پلی تکنیک به اوین رفتند و دانشجویی را مقابل خود و کنار دست «کارشناسان» دیدند.

اساتید در ظاهر دانشجویی را دیدند که کتک نخورده، شکنجه نشده و کتفش نشکسته بود. دانشجویی را دیدند که بازجوها روی دستبندش ضربات متمادی نزده بودند، جای دستبند روی دستش ورم نکرده بود، سرش از کوبیدن شدن به دیوار نشکسته بود و دهانش پر از خون نبود. دانشجویی را دیدند که ۲۷ ساعت بازجویی نشده بود، دانشجویی که در حین کتک خوردن لباسش پاره نشده بود، دانشجویی که زیر آزار و اذیت جسمی ۷ «کارشناس» صدای ناله اش را دوستان دیگرش نشنیده بودند، اساتید دانشجویی را دیدند که رگ دستش را با شیشه خورده های لامپ سلول نزده بود، دانشجویی را دیدند که در سلول انفرادی نگه داری نشده بود، لباس زندانی بر تن و چشم بند بر چشئ نداشت. دانشجویی که از اساتید می خواست تلاشی برای آزادی او و دوستانش انجام ندهند چرا که آن ها در آنجا راحتند و محیط خارج از زندان برای آن ها نا امن است. اساتید دانشجویی را دیدند که اعتراف می کرد، اعتراف می کرد که گناهکار است و حالا دلش می خواهد مجازات شود. نمایش کثیف با پادویی علیرضا رهایی جواب داد. در صفوف خانواده پلی تکنیک رخنه افتاد.

امتحانات پایان ترم به شرط آن که تمام دانشجویان در بند بتوانند در هنگام آزادی امتحانات خود را بدهند، برگزار شد. در دانشگاه بسته شد و در سالن ملاقات به سوی خانواده دانشجویان گشوده شد. مادرها و پدرها هر یک به امید در آغوش کشیدن جگرگوشه شان پس از گذشت بیش از دو ماه بی خبری به ملاقات می رفتند. اما آشفته و بیمار بازمی گشتند. آرزو می کردند کاش هیچ گاه فرزندشان را در آن حال و روز نمی دیدند. ۱۸ تیر، سالگرد مظلومیت دانشجو، آمد و به آمار دانشجویان آزادیخواه و در بند ۱۶ عدد دیگر اضافه شد.

اواخر تیرماه از بین ۸ دانشجوی پلی تکنیک، ۵ تن آزاد شدند. و در مردادماه به تدریج ۱۶ دانشجویی که در روز ۱۸ تیر گرفتار شده بودند، آزاد شدند. اما در این میان ۳ اهورائی پلی تکنیک در بند باقی ماندند تا به همگان، از رئیس قوه قضاییه گرفته تا رئیس دادگستری استان تهران، از نمایندگان مجلس گرفته تا اساتید پلی تکنیک، از خانواده این سه تن گرفته تا دانشجویان پلی تکنیک و…، بار دیگر اثبات شود قدر قدرت و صاحب اراده صائب چه کسی است. ولی کم کم حقایق رخ نمود. خانواده ها زبان حال فرزندان در بند را شنیده بودند و آزادشدگان پلی تکنیک به بیان فجایع غیر انسانی بند امنیتی 209 پرداختند و حاصل رنج نامه خانواده ها به رئیس قوه قضائیه بود. نامه که در آن پرده از شکنجه ها و رفتارهای غیر انسانی بند 209 برداشته شده بود.

توکلی دست به اعتصاب غذا زد تا پرونده به بازپرسی و اخذ دفاع نهایی رود و پس از او قصابان و منصوری. مسیر پرونده نشریات دانشجویی تغییر کرد. دیگر انتشار نشریات اهمیت قبل را نداشت. پروژه برخورد با انجمن اسلامی دانشجویان پلی تکنیک و جنبش دانشجویی، اینک تبدیل به یکی از شاخص ترین پرونده های نقض حقوق بشری گردیده بود. برخورد با دانشجویان و بازداشت ایشان همیشه مورد اعتراض هر انسان آزاده بوده، ولی دانشجویان پلی تکنیک در طول دوران بازداشت متحمل شکنجه ها و فشارهایی شده بودند که تصور آن نیز رنجش و تاثر عموم را به همراه می آورد.

بازجوها که پرونده اینک از دست آن ها خارج شده بود بار دیگر به سراغ 3 دانشجوی دربند رفتند و خواستار اعترافاتی جعلی و ساختگی شدند که با اعتصاب غذای 3 پلی تکنیکی دربند مجبور به عقب نشینی شدند.لیک با اعمال فشار و نفوذ پرونده را به شعبه 6 دادگاه انقلاب بردند تا در یک بیدادگاه تشریفاتی و در غیاب هر ناظر و در حالی که وکیل دانشجویان اجازه صحبت با دانشجویان را نیافته بود و در جلسه دادگاه نیز چون دانشجویان اجازه دفاع و سخن نیافته بود، آغازگر مسیر انتقام از دانشجویان شوند.

قاضی بابایی رئیس شعبه 6 به 2 به اتهاماتی تحت عناوین کلی توهین به رهبری و تبلیغ علیه نظام پرداخت و با نظر وزارت اطلاعات توکلی، قصابان و منصوری را به ترتیب به 3 و 2.5 و 2 سال حبس محکوم کرد. همچنان موج حمایت ها از 3 آذر اهورایی ادامه داشت و زوایای مختلف پرونده گشوده می شد تا سرانجام سایر اتهامات برای رسیدگی به شعبه 1043 دادگاه عمومی فرستاده شد. اگرچه این بار نیز جلسه دادگاه غیر علنی برگزار گردید ولی در طول جلسات دادگاه به دانشجویان و وکلا اجازه دفاع و بیان مسائل داده شد. اتهامات متعدد در ذیل توهین به مقدسات و توهین به مقامات و نشراکاذیب پرداخت و با بررسی مدارک و شواهد و اظهارات دانشجویان، ایشان را از انتشار نشریات تبرئه ساخت تا پیروزی بزرگ دانشجویان حاصل آید. گرچه در نهایت به اتهام نشر اکاذیب به جهت تشویش اذهان عمومی در انتساب انتشار نشریات به بسیج و نهادهای امنیتی دانشجویان را به 4 ماه حبس محکوم کرد. ولی تبرئه دانشجویان از انتشار نشریاتی که به واسطه آن ماه ها در زندان مانده بودند و شکنجه های فراوانی را تحمل کرده بودند، بی تردید رسوایی بزرگی برای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بود که از همین باب بار دیگر و در حالی که نامه آزادی دانشجویان به زندان ارسال شده بود، از آزادی دانشجویان جلوگیری به عمل آمد و پرونده برای اعلام نظر نهایی به شعبه 44 دادگاه تجدید نظر رفت تا تحت فشار ویژه دستگاه اطلاعاتی دانشجویان محکوم شوند. سرانجام 2 پرونده دادگاه های عمومی و انقلاب تجمیع گردید و توکلی، قصابان و منضوری به ترتیب به 30 و 26 و 22 ماه حبس محکوم شدند تا بار دیگر استبداد این گونه به قدرت نمایی بپردازد. اما صبر اهوراییان و همت دانشجویان بیش از این ددمنشی هاست و 23 مرداد 3 آذر اهورایی با تحمل 15 ماه حبس آزاد شدند تا شادی را مهمان خستگی عموم پلی تکنیکیان نمایند.

امروز با پایان این غایله با نگاهی دقیق تر به حوادث چندین ماه گذشته و حلاجی دقیق این حوادث و رویدادها می توان به روشنی و وضوح به نکاتی قابل توجه ای رسید که پرده از منشا و هدف طرح چنین سناریوی شومی برمی دارد. در این بیانیه نه چندان کوتاه قصد داریم به این مهم بپردازیم. تا چه پیش آید و چه در نظر افتد.

بخش اول: نگاهی دقیق به سیر حوادث

بررسی اتفاقات و حوادث روزهای قبل از پخش نشریات موهن(دوشنبه ۱۰ اردیبهشت) حکایت از آن دارد که تصمیم به عملی نمودن نقشه جعل نشریات نزدیک به انجمن اسلامی و نشر مطالب موهن از طریق این نشریات پس از آن توسط بانیان آن گرفته شد که عزم انجمن اسلامی امیرکبیر را در برگزاری انتخابات این تشکل راسخ دیدند. آن ها مطلع شده بودند که انجمن اسلامی پلی تکنیک مجمع عمومی خود را برگزار کرده و هیئت نظارت بر انتخابات سالانه خود را نیز مشخص کرده است. آن ها همچنین دیدند که اعضای این انجمن از روز شنبه ۸ اردیبهشت فضاسازی به منظور برگزاری این انتخابات را آغاز نموده و گام به گام در حال پیشروی به سمت برگزاری انتخابات هستند. لذا روز شنبه ۸ اردیبهشت پس از برداشتن موفقیت آمیز اولین گام در اجرای این برنامه آن هم توسط نشریات دانشجویی، بانیان جعل نشریات دانشجویی به فکر عملی کردن سناریویی افتادند که شاید ماه ها قبل طرح آن ریخته شده بود. آن ها در بند بودن بابک زمانیان، نحوه دستگیری و اعترافات کذبی که می توان به وی نسبت داد را زمینه مناسبی برای پیش بردن این سناریو ارزیابی کردند.

انتظامات دانشگاه تا روز قبل دوشنبه ۱۰ اردیبهشت از پخش آزادانه «خبرنامه انجمن اسلامی» که به اعتقاد آن ها نشریه ای غیرقانونی است به شدت جلوگیری می کردند. ممانعت انتظامات از پخش خبرنامه، طی روزهای گذشته درگیری های شدیدی را میان دانشجویان و مامورین انتظامات موجب شده بود. اما روز دوشنبه ۱۰ اردیبهشت، یعنی همان روزی که قرار است نشریات جعلی در دانشگاه پخش شود، نه تنها هیچ گونه ممانعتی از پخش این نشریه در صحن دانشگاه نمی نمایند که هنگام ورود خبرنامه انجمن اسلامی به دانشگاه، مامورین پر تعداد انتظامات در مقابل درب ولیعصر دانشگاه هیچ گونه ممانعتی از ورود این خبرنامه که یک نفر از دانشجویان آن را وارد دانشگاه کرده و به مامورین نیز می گوید که بسته ای که در دست دارد خبرنامه انجمن اسلامی است، نمی نمایند.

نشریات وابسته به انجمن اسلامی طی یک روال چندین ساله، از ساعت ۱۱ تا ۱۳ ظهر، هنگام تعطیلی کلاس ها، وقت نهار، در صحن دانشگاه و در تیراژی بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نسخه توزیع می شوند. اما اولین نسخه های نشریات موهن در روز دوشنبه ۱۰ اردیبهشت در ساعت ۱۲:۵۵ در آسانسور دانشکده های پلیمر و مکانیک و در تیراژی محدود پخش شد. محل دیگری که این نشریات قرار داده می شود مقابل ساختمان شماره ۲ فرهنگی و مقابل دفتر بسیج است. مسلم است به علت رفت و آمد مکرر مدیران فرهنگی به این ساختمان و اعضای بسیج در آن محل، گذاشتن نشریات در این مکان به شدت مشکوک به نظر می رسد. انتخاب این زمان برای پخش نشریات جعلی از دو جهت مناسب بوده است. یکی آن که دانشگاه خلوت شده و توزیع کننده یا توزیع کنندگان با فراغ بال بیشتری می توانستند در محل های خلوت نشریات را جاسازی کنند. دوم آن که همان طور که گفته شد نشریات وابسته به انجمن از ساعت ۱۱ تا ۱۳ توزیع می شدند. جاعلین از این که در آن روز چه نشریاتی قرار است از سوی دانشجویان منتشر شود اطلاع نداشتند. لذا منتظر می شوند تا تمام نشریاتی که قرار است در آن روز منتشر شوند، در دانشگاه پخش شوند تا مثلا از یک نشریه خاص دو شماره مختلف در آن روز منتشر نشود. لذا احتمال جعل نشریاتی که در آن روز به صورت معمول منتشر و پخش شد نیز می رود که این نشریات در جریان توزیع نشریات موهن توزیع نشدند. اما موسوی فراز فرمانده بسیج دانشگاه در مصاحبه ای در همین رابطه با فرار به جلو توپ را به زمین حریف می اندازد و می گوید: «چطور شده که بنا به ادعای آنها، امروز به یکباره هیچ کدام از این چهار نشریه را منتشر نکردند؟ پس معلوم می شود که آنان کاملا هدفمند دست به این هتاکی ها زده اند و می‌خواهند مسئولیت اقدام خود را به گردن دیگران بیاندازند».

نشریات با مطالب یکسان و با تغییر کاریکاتورهای صفحه اول و با شعارهای متفاوت در پشت صفحه در حالی که دو سطر در خطاب به روزبهانی در پشت صفحه درج شده بود الگو برداری بی واسطه و آشکاری بود از 9 نشریه ای که به صورت اعتراضی در روز 8 اردیبهشت منتشر شده بود و جالب آنکه حتب آن دو سطر پشت صفحه نیز اسکن شده بود و تهیه کنندگان زحمت تایپ مجدد را به خود نداده بودند.

بلافاصله پس از پخش این نشریات در دانشگاه در حالی که صحن دانشگاه خلوت شده بود پویان محمودیان، مدیرمسئول نشریه ریوار، به انتظامات دانشگاه مراجعه کرده و در حضور باقری، معاون حراست دانشگاه، به اعتمادزاده، مسئول انتظامات، می گوید «نشریه ریوار که در دانشگاه پخش شده متعلق به وی نیست و نشریه جعلی است و از انتظامات و حراست می خواهد دستور جمع آوری این نشریه را از سطح دانشگاه بدهند». مسئول انتظامات و حراست دانشگاه در پاسخ تاکید می کنند «دستوری در این زمینه به آن ها داده نشده است و آن ها نمی توانند این کار را انجام دهند». پویان محمودیان سپس به اداره کل فرهنگی دانشگاه مراجعه می کند و به محمد روزبهانی، مدیرکل فرهنگی، می گوید «نشریه ریوار توسط عده ای جعل شده و در آن مطالب موهنی درج و در دانشگاه پخش شده است». محمودیان از اداره کل فرهنگی درخواست می کند که دستور جمع آوری این نشریات را به حراست و انتظامات بدهد. اما در مقابل تقی خرسندی، معاون مدیرکل فرهنگی و طنزنویس روزنامه کیهان، در پاسخ می گوید «نشریه موهن پخش شده در دانشگاه جعلی نیست، خودتان گفته بودید شبنانه منتشر می کنید». لازم به ذکر است محمودیان به عنوان نماینده مدیران مسئول در کمیته ناظر بر نشریات پیش از این در جلسه ای با مدیران فرهنگی دانشگاه گوشزد می کند که «برخورد غیرقانونی با نشریات به مرور زمان فعالیت ها را زیرزمینی می کند و باعث می شود دانشجویان هم به تدریج پایبندی خود را نسبت به قانون از دست بدهند». برداشت انتشار شبنامه از این سخنان و گوشزد نمودن این مسئله به محمودیان در آن شرایط جالب توجه است. سپس خرسندی تلفن همراه محمودیان را از گرفته و اجازه تماس گرفتن را به او نمی دهد. پس از مدتی که از حضور محمودیان در ساختمان شماره ۲ فرهنگی می گذرد عده ای از بسیجیان وارد ساختمان شده و پویان محمودیان را در حضور روزبهانی، مدیرکل فرهنگی، به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهند. روزبهانی در نهایت به محمودیان می گوید «دستور جمع آوری نشریات با نظر معاون دانشجویی بایستی انجام شود» و محمودیان را برای گرفتن دستور جمع آوری نشریات موهن به معاونت دانشجویی ارجاع می دهد. محمودیان به معاونت دانشجویی هم مراجعه می کند و بدون گرفتن نتیجه ای بازمی گردد که هنگام خروج از ساختمان معاونت دانشجویی بار دیگر توسط بسیجیان مورد ضرب و جرح قرار می گیرد.

در فاصله مراجعه پویان محمودیان به نهادهای مختلف دانشگاه سه نشریه دیگر، سحر، سرخط و آتیه، به تدریج و در سایه بی توجهی حراست و انتظامات و دیگر ارگان های دانشگاه به همین شیوه در دانشگاه توزیع می شوند. حول و حوش ساعت ۳ بعدازظهر یعنی فقط دو ساعت پس از پخش اولین نسخه های نشریات موهن خبر می رسد که بسیجیان دانشگاه امیرکبیر به همراه بسیجیان دیگر دانشگاه ها در ساختمان ریاست دانشگاه تجمع کرده و خواستار اخراج و محاکمه مدیران مسئول چهار نشریه مذکور شده اند. چند نکته غیر طبیعی در این تجمع وجود دارد. اول آن که چه طور تنها دو ساعت پس از پخش اولین شماره این نشریات در حالی که فقط تعداد اندکی از دانشجویان از این حادثه مطلع شدند، کلیه بسیجیان دانشگاه به صورت تشکیلاتی در این تجمع حضور می یابند؟ چرا فقط خبر تجمع را خودشان متوجه می شوند و به گوش دانشجویان دانشگاه نمی رسد؟ در حالی که ساختمان ریاست دانشگاه تحت تدابیر امنیتی بوده و به دانشجویان عادی اجازه ورود به این ساختمان به سادگی داده نمی شود چگونه بسیجیان دانشگاه امیرکبیر و بسیجیان دیگر دانشگاه ها می توانند به راحتی وارد ساختمان شوند؟ بسیجیان دیگر دانشگاه ها چه طور مطلع می شوند و چگونه در این فاصله کوتاه خود را به دانشگاه امیرکبیر می رسانند؟

پس از آن که دانشجویان دانشگاه اندک اندک از این تجمع اطلاع حاصل می کنند در مقابل ساختمان ریاست تجمع می کنند. آن ها مطلع می شوند چند نفر از اعضای انجمن که برای پیگیری این ماجرا به این ساختمان مراجعه کرده بودند به شدت از سوی بسیجیان مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند. این مسئله بر خشم دانشجویان به شدت می افزاید و جمع شدن اندک اندک آن ها مسئولین دانشگاه را هراسان می کند. لذا روزبهانی بلافاصله به میان دانشجویان آمده و عده ای از آن ها را جمع می کند و به آن ها می گوید «به دانشجویان بگویید پراکنده شوند، ما داریم موضوع را پیگیری می کنیم. از اینجا ایستادن چیزی به دست نمی آورید و فقط احتمال تشنج را بالا برده و بر متهم شدن بیش از پیش شما افزوده می شود». دانشجویان در پاسخ به او می گویند «اگر همین امشب آمدند و ما را دستگیر کردند چه؟» که او می گوید «من قول شرف می دهم که هیچ یک از اعضای انجمن دستگیر نشوند و این قضیه در کمال آرامش رسیدگی شود». دانشجویان پس از مدتی انتظار در ساختمان ریاست به صحن دانشگاه می روند و در آن جا تجمعی را شکل می دهند. در این حین دانشجویان دانشگاه که اکثرا نشریات جعلی را ندیده بودند برای دریافت نشریات جعلی به اعضای بسیج مراجعه می کردند و نشریات موهن را از آن ها دریافت می کردند. پس از تکذیب انتشار این نشریات توسط دانشجویان و جعلی خواندن آن ها تزلزلی در بدنه بسیج ایجاد شد و آن ها به شک و تردید افتادند. اما مسئولین بسیج همچنان بر مجرمیت اعضای انجمن تاکید کرده و توهین به مقدسات توسط اعضای انجمن را مسبوق به سابقه می دانستند. اما در پاسخ به این سوال که اعضای انجمن از این عمل چه سودی می بردند پاسخی نداشتند و در نهایت اعلام کردند «در هر صورت ما خواستار روشن شدن موضوع هستیم و می خواهیم عاملین این کار هر کس که هست مشخص شود». در بیانیه ای که بسیج در همان زمان منتشر کرد، آمده بود: «هدف از تکذیب عبارت است از شانه خالی کردن از زیر بار این جرم سنگین، لوث کردن این فاجعه و متزلزل ساختن عزم معترضان نسبت به این اقدام وقیح. اما این حربه به هیچ روی موثر واقع نخواهد شد. زیرا با رجوع به سابقه‌ی فعالیت نشریاتی این طیف آشکارا می‌یابیم که اینان همواره در این مسیر گام برمی‌داشته‌اند و اساسا غرض آنها از فعالیت نشریاتی، چنین امر شومی بوده است». در همین لحظات بود که خبرگزاری فارس، توپخانه این سناریو، کار خود را آغاز کرد. حدود ساعت ۵ بعدازظهر در حالی که هنوز حتی بسیاری از دانشجویان امیرکبیر از ماجرا مطلع نشده بودند، خبرگزاری فارس اولین خبر را در این زمینه کار می کند. این خبرگزاری در آن روزها به صورتی فعال به تجمعات، موضع گیری ها و بیانیه هایی که علیه دانشجویان امیرکبیر صادر می شد می پرداخت و اغلب اوقات تیتر یک سایت خود را به این قضیه اختصاص می داد و در روز چندین بار خبر ویژه خود را تغییر داده و اخبار مختلف در این زمینه را به صورت ویژه کار می کرد.

در روز ۱۰ اردیبهشت بسیج امیرکبیر با صدور بیانیه ای خط ارتباط اعضای انجمن و ارتباط مسئله توهین به مقدسات به آمریکا و منافقین را پس از طرح موضوع در همان روز در روزنامه کیهان پی گرفته و می گوید: «تشکلهای دانشجویی در دانشگاه اسلامی، از نخبگان متعهد حوزه و دانشگاه مشاوره می طلبد، نه از فعالان مراکز جاسوسی و امنیتی آمریکا و استراتژیستهای کاخ سفید! ما نمی‌توانیم بنشینیم و بنگریم عده‌ای دانشجونما به مقدسات دین ما اهانت می‌کنند و در مقابل از سازمان منافقین خلق حمایت می کنند». همچنین موسوی فراز، از مسئولین بسیج، که در این غایله نقشی محوری بر عهده گرفت در مصاحبه با ایسنا از هماهنگی قبلی در این زمینه پرده برمی دارد و می گوید: «طی روزهای گذشته نیز نشانه هایی از این جریان به دست آورده بودیم که این گروه ها می‌خواهند دست به اقدامات ساختارشکنانه بزنند و به وسیله آن دانشجویان بسیجی و ارزشی را با خود درگیر کرده و اوضاع دانشگاه را متشنج سازند». همچنین در بیانیه شماره ۲ بسیج پلی تکنیک نیز آمده بود: «از مدتها پیش منتظر رخ دادن چنین فاجعه ی ضد فرهنگی بودیم و بارها به مسؤولان دانشگاه درباره آن، هشدارهای لازم را داده بودیم. از محتوای حرکت خزنده و فرسایشی نشریات وابسته به انجمن اسلامی منحل دانشگاه، به روشنی قابل استنباط بود که این جریان درصدد است تا با قداست شکنی تدریجی و عبور نامحسوس از خطوط قرمز قانونی و شرعی، از جامعه دانشگاه حساسیت زدایی کند و فضای فرهنگی دانشگاه را به سوی ولنگاری و اباحی گری سوق دهد». (بیانیه شماره 2 مهمترین سند بازجویی های وزارت اطلاعات از دانشجویان بوده است و در آن به ارتباط جملات نشریات با جملاتی از نشریات سابق جریان انجمن پرداخته شده است و همین ارتباط معنی دار این بیانیه و مطالب نشریات مورد اعتراض و محل اتهام نویسندگان بیانیه آن هم در کمتر از 24 ساعت از انتشار نشریه بوده است که بازداشت شدگان و فعالان دانشجویی خواهان پاسخ گویی در مورد این مسئله بوده اند که چگونه از میان خیل نشریات در کمتر از 24 ساعت دقیقا عبارات مشابهه مطالب مندرج عینا استخراج شده است جز این که این بیانیه مقدم بر نشریات تهیه شده باشد)

روزنامه کیهان در روز سه شنبه ۱۱ اردیبهشت با درج تیتر درشت «پروژه ایجاد تشنج در دانشگاه لو رفت» در صفحه اول خود، پرده از سناریوی طرح ریزی شده برای دانشجویان پلی تکنیک برمی دارد و خوراک لازم جهت هوچی گرانی که قرار است در همان روز نهار را به صرف جوجه کباب مهمان رئیس دانشگاه امیرکبیر باشند، فراهم آورد. روزنامه کیهان می نویسد: «روز گذشته چهار نشریه طیف علامه دانشگاه امیرکبیر در اقدامی هماهنگ و خط دهی شده اقدام به چاپ مطالبی مشترک در حمله به مقدسات دین اسلام و کاریکاتورهای موهن و همچنین انتشار شعارهای سازمان منافقین در ابعاد بزرگ کردند… تحصن کنندگان در حالی که این اقدام طیف افراطی و چپ گرای تحکیم وحدت را اجرای دستورات عوامل بیگانه خارج از مرز عنوان می کردند، خواستار پاسخگویی ریاست دانشگاه و روشن شدن تکلیف دانشجویان امیرکبیر با این طیف شدند». در ادامه گزارش کیهان به وضوح مشخص می شود که بلند کردن تخته در روز قبل از حادثه توسط انجمن جعلی، تجمع مالباختگان را جمع کارگری خواندن، تاکید روزنامه کیهان بر «چپ گرا» بودن دانشجویان امیرکبیر و ارتباط دانشجویان با منافقین چه معنایی داشته است. کیهان از اعترافات بابک زمانیان در زندان خبر می دهد و می نویسد: «بابک- ز روز گذشته در اعترافات خود از نقشه شوم یک سازمان اروپایی وابسته به دولت آمریکا که توسط فرزند دیک چنی اداره می شود، پرده برداشت. وی در اعترافات خود در بازداشتگاه نیروی انتظامی اعلام کرده که با عوامل سازمان منافقین در ارتباط بوده است. وی همچنین از ماموریت خود و اعضای طیف علامه تحکیم وحدت برای انجام یک عملیات انتحاری در کشور و سپس انداختن مسئولیت آن به گردن نیروهای حزب اللهی خبر داده و اعلام کرده است که این نقشه موسسه هیفوس هلند با هدف ایجاد تشنج و برهم زدن فضای دانشگاه های ایران اجرا می شود. فرد بازداشت شده در اعترافات خود عنوان کرده که مطالبی توهین آمیز نسبت به کلیه مقدسات اسلام و نظام جمهوری اسلامی توسط برخی نویسندگان متواری روزنامه های زنجیره ای برای افراد خاص در داخل ارسال می شود و آنها موظفند این مطالب را در سطح وسیع از طریق نشریات دانشجویی دانشگاه ها منتشر کنند. بنابراین گزارش بابک- ز دلیل انتخاب این زمان برای اجرای این نقشه را تلاقی با روز کارگر و تلاش همزمان برای به تشنج کشیدن تجمع های کارگری در کشور عنوان کرده است. گفتنی است روزنامه کیهان بارها در ماجراهایی نظیر مراسم سخنرانی رئیس جمهور در دانشگاه امیرکبیر، حمله به نهاد نمایندگی در این دانشگاه و ماجراهای بسیار دیگر در طی دو سال اخیر ضرورت توجه جدی و اصولی مسئولان وزارت علوم به وقایعی که تنها تعداد اندک شماری از طیف علامه این دانشگاه به وجود آورده اند را گوشزد کرده بود».

بابک زمانیان پس از آزادی این سناریوی مضحک و اعتراف به آن چه کیهان به آن اشاره کرده است را از اساس تکذیب نمود. اما در روزهای پس از این حادثه ترجیع بند تمام سخنان و بیانیه های کارگزاران نهادهای امنیتی طراح این پروژه، تکرار همین سناریو بود. البته این نهادها در هر مقطع که لازم می دیدند به هرس نمودن شاخه های زاید این سناریو پرداخته و سوراخ های احتمالی آن را به مرور که آشکار می شد رفو می کردند، و در صورت نیاز شاخ و برگ های جدیدی به آن می افزودند و نتیجه را از زبان پادوهای گوش به فرمان خود اعلام می نمودند. سایت های وابسته به نهادهای امنیتی نیز در همان روزها به صورت مداوم به تکرار این ادعای دروغ می پرداختند. به عنوان مثال در مطلبی تحت عنوان «داغ ایجاد ۱۸ تیری دیگر را بر دلتان می گذاریم»، آمده بود: «نشر این هجویات همزمان با روزهای معلم و کارگر اقدامی بود در جهت تحریک این ۲ قشر شریف در شوریدن علیه نظام و دولت، کما اینکه یکی از اعضای باند این دانشجویان لمپن، یعنی بابک زمانیان در لباس خبرنگاری و در تجمع روز کارگر سعی در تحریک کارگران داشت که با فراست و هوشیاری کارگران مذکور دستگیر و تحویل مقامات انتظامی گشت و البته پس از دستگیری٬ اطلاعات بسیار ارزنده ای از ارتباط خود و همپالگی هایش را با عوامل برانداز افشا نمود». حنیف ستاریان، دبیر انجمن جعلی، در روز سه شنبه در «تجمع به صرف جوجه کباب» با اصرار بر این که نشریات موهن توسط انجمن اسلامی تهیه شده است، می گوید: «اگر این نشریات متعلق به اینها نبوده است از کجا تهیه شده است. قطعا کار دانشجویی بوده است. در سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی از یک طرف روی بحث زنان، سرشاخه‌های کارگری و معلمان کار می‌کنند تا اتحاد ملی را مخدوش کنند». موسوی فراز نیز قبل از آن که دکتر رهایی دستور توزیع جوجه کباب را بدهد، تاکید می کند: «آن‌ها یک برنامه‌ی حساب‌شده برای کارهای‌شان دارند. با نفوذ در جنبش‌های کارگری آن‌ها را به شورش‌های کارگری مبدل کردند».

بلافاصله پس از توزیع نشریات موهن، اعضای انجمن اقدام به اطلاع رسانی گسترده ای مبنی بر این که این نشریات جعلی است، می نماید. در این میان خبرگزاری های بی طرف و همچنین سایت ها و روزنامه های وابسته به اصلاح طلبان موضع گیری اعضای انجمن اسلامی را تحت پوشش قرار می دهند. علاوه بر آن پس از نخ نما شدن سناریوهای این چنینی جهت بدنام نمودن فعالین مدنی و سیاسی، برخی از اصلاح طلبان طی موضع گیری های صریحی دامن دانشجویان را از توهین به مقدسات مبرا دانسته بودند. همین امر سبب شد نیروهای امنیتی احساس کنند فاز رسانه ای از دستشان خارج شده است و عامل این کار را اصلاح طلبان می دانستند. لذا از مشکل فنی سایت روزنا وابسته به حزب اعتماد ملی نهایت سوء استفاده را کرده و مدعی شدند «اعضای انجمن امیرکبیر در ساعت ۱۰:۳۹ صبح در خصوص این واقعه مصاحبه کرده اند». در حالی که در این مصاحبه یکی از اعضای انجمن اسلامی امیرکبیر با سایت روزنا که در ساعت ۴ بعدازظهر انجام شده بود به انتشار اطلاعیه اداره کل فرهنگی دایر بر توقیف کلیه نشریات اشاره شده بود. این اطلاعیه دقایقی قبل از ساعت ۴ بعدازظهر در دانشگاه منتشر شد. اما رسانه های وابسته به نهاد امنیتی طراح پروژه بر دست داشتن اصلاح طلبان در قضیه نشریات موهن پافشاری نمودند تا هم از این رهگذر رقیب خود را بدنام کرده و در صورت امکان برچسب دیگری به ایشان بزنند تا در حذف آن ها از سپهر سیاسی کشور دستشان بازتر باشد هم با حاکم کردن جو ارعاب و ترس آنان را از پوشش اخبار دانشجویان و تبرئه دانشجویان مظلوم از این اتهام ناجوانمردانه منصرف کنند. کیهان در شماره روز چهارشنبه خود، مدعی شد: «پس از گذشت یک روز از ناآرامی که به دلیل انتشار یک نشریه حاوی مطالب توهین آمیز در دانشگاه امیرکبیر تهران رخ داد، آشکار شد که این اقدام توطئه آمیز با همکاری و مشارکت برخی رسانه ها و احزاب مدعی اصلاح طلبی صورت گرفته است. از علائمی که به روشنی وجود این ارتباط را آشکار می کند، اقدام پایگاه خبری روزنا ارگان رسمی حزب اعتماد ملی است». در موردی دیگر از کشیدن پای اصلاح طلبان به میان این غائله می توان بیانیه ۱۳ نشریه به ظاهر دانشجویی و وابسته اقتدارگرایان اشاره کرد. در این بیانیه آمده بود: «چنانچه ۵ سال پیش بدون ملاحظه و التفات به هوچی گری ها، حکم سب النبی در مورد هاشم آغاجری اجرا می شد، امروز حتی چنانچه دشمن نیز بر اجرای این پروژه شوم مصّر بود، پیاده نظام آن جرأت چنین گستاخی را به خود نمی داد». اما کشف بزرگ (بخوانید گاف بزرگ) را مجتبی ابراهیمی، دبیر جامعه اسلامی دانشجویان، در نامه سرگشاده خود به احمدی نژاد انجام داد. در این نامه با اشاره به جمله «علی مقدس نیست، نور نیست و… حال تکلیف ولایت فقیه مکشوف خبرگان مشخص است» از عبدالله نوری و متن «علی نه نور بود و نه مقدس و نه آسمانی و نه معصوم و … علی یک انسان خطا‌پذیر و غیر معصوم بود… حال تکلیف ولی‌فقیه بسیار روشن است و…» از نشریه‌های موهن دانشگاه امیرکبیر، تصریح شده است: «خیلی دور از ذهن نیست که این چند دانشجوی فریب خورده از کجا خط می‌گیرند. همه می‌دانیم سنگ بنای توهین به اسلام و مقدسات را امثال عبدالله نوری، مهاجرانی، اکبر گنجی، یوسفی‌ اشکوری و… با حمایت بی‌دریغ برخی نهادهای وابسته به دولت اصلاحات پایه‌گذاری کردند». این مسئله نشان از آن دارد که جملات کلیدی متون نشریات موهن با دقت فراوان و مطابق با سناریوی از پیش طرح ریزی شده تنظیم شده است. در حالی که ارجاع این جمله از نشریات به نوشته ها و گفته های چندین سال پیش عبدالله نوری به ذهن هیچ یک از دانشجویان عادی نمی رسید، دبیر جامعه اسلامی دانشجویان اهداف انتخاب این جملات توسط سناریونویسان را به وضوح تشریح می کند.

خبرگزاری فارس که در آن روزها نقش توپخانه این سناریوی امنیتی را بازی می کرد برگی جدید به سناریوی فوق الذکر افزود و در همین روز، سه شنبه ۱۱ اردیبهشت، نوشت: «به نظر می‌رسد طراحان این پروژه قصد عملیاتی کردن ناآرامی‌های وسیعی را دارند. ناآرامی‌هایی که مشابه کوچک‌تر آن در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ در آستانه انتخابات مجلس ششم و نیز انتخابات مجلس هفتم ایجاد شده بود تا راه را برای ورود افراطیون به مجلس هموار کنند. در پروژه شبیه‌سازی واقعه اخیر طراحان عملیات، سودای وسعت بخشیدن آن را به دیگر بخش‌های جامعه دارند. این سودا را می‌توان از محتوای مقاله «هیچکس مقدس نیست!» هم دریافت. نویسنده این مقاله اذعان می‌کند: “دانشگاه در فضایی ملتهب به سر می‌برد ظاهراً دیگر فرصتی باقی نمانده تا حاکمیت دین‌زده بتواند دانشجویان را منفعل سازد. اندک اندک به زمان آرزوی دیرینه خود نزدیک می‌شویم. امروز تمام خرده جنبش‌های اجتماعی ایران در کنار یکدیگر و در یک صف متحد قرار گرفته‌اند جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش معلمان، جنبش قومیت‌ها جنبش زنان و… دیگر جایی برای تعارف باقی نمانده است.” ادبیات این جملات آرزوی یک انقلاب مخملی را برای براندازی ابراز می‌دارد. گویا در آستانه روز کارگر، روز معلم و در فاصله اندکی که تا تیرماه باقی است آتش تهیه فتنه را با به خدمت گرفتن چند دانشجو در همین چهار نشریه تدارک دیده‌اند». همان طور که مشاهده می شود، همه چیز دقیق و حساب شده انجام شده است. حتی مطالب نشریات مجعول طوری تنظیم شده اند که موید سناریوی مذکور باشد. جالب آن که در نشریات جعل شده در تک جملاتی نوشته شده بود: «قیام+خون=پیروزی»، «دانشجو+کارگر+معلم=سقوط دیکتاتوری».

در همین رابطه اسدالله بادفر دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی دانشگاه‌های استان تهران در گفت و گویی با ایسنا مدعی شد: «عده‌ای با تفکر باطل خود فکر کردند می‌توانند جنبش دانشجویی را به خواسته‌های جنبش کارگری ملحق کنند و فضای تشنج را در دانشگاه به وجود آورند». چراغی، یکی از اعضای بسیج امیرکبیر نیر در گفت و گو با فارس، گفت: «برنامه این بود تا اعضای انجمن اسلامی امیرکبیر روز ۱۱ اردیبهشت با هماهنگی‌های قبلی وارد خیابان شده، دست به اغتشاش بزنند تا تعدادی از آنها دستگیر شوند و به دنبال آن بوق‌های رسانه‌ای خود را فعال کنند و فعالیت‌های خود را به اعتصاب معلمان در ۱۲ اردیبهشت وصل کرده و یک اغتشاش سراسری ایجاد کنند و آن را تا ۱۸ تیرماه ادامه بدهند تا دولت را در کنترل و اداره کشور ناتوان نشان دهند».

«برپایی حادثه ای مشابه ۱۸ تیر» که خبرگزاری فارس ذیل این سناریو قرار داده بود، چندین ماه پیشتر از برپایی این غائله توسط یکی از نمایندگان مجلس در خصوص حضور احمدی نژاد در دانشگاه امیرکبیر مطرح شده بود. مرتضی تمدن، نماینده شهرکرد، که از نمایندگان تندرو مجلس است پس از اعتراض دانشجویان پلی تکنیک به احمدی نژاد سخنان مضحکی، که تشابهی تعجب برانگیز با مدعای فوق الذکر دارد، عنوان نموده بود. او در مصاحبه خود گفته بود: «براساس اطلاعات رسیده برخی از جریانات قصد داشتند سخنرانی رئیس جمهور در دانشگاه امیر کبیر را به تکرار واقعه کوی دانشگاه تبدیل کنند. همچنین منابع امنیتی خبر داده‌اند که تعداد زیادی از افراد ناشناس با سلاح گرم [!!؟] درخارج از درب های دانشگاه منتظر شروع درگیری بودند تا جنگ خیابانی به راه بیاندازند. همچنین طراحان تشنج دیروز دانشگاه امیرکبیر امکانات و اکیپ هایی را برای انتقال مجروحان و کشته شدگان درگیری ها به کار گرفته بودند که خوشبختانه این توطئه‌ها عملی نشد. نفوذ جریانات غیر خودی در میان دانشجویان به بروز حوادث دیروز منجر شد و در این رابطه باید گفت که دشمن در کمین است تا آرامش را از کشور بگیرد». این مسئله نشان دهنده آن است که این سناریو از مدتها پیش برای دانشجویان امیرکبیر توسط تیم سرکوب در نظر گرفته شده بود، اما ظاهرا ناهماهنگی هایی در زمان اجرای آن موجب شده بود تا چند ماه زودتر بخشی از آن توسط این نماینده مجلس بازگو شود.