۱۳۸۷ آذر ۶, چهارشنبه

آذری دیگر رسید

قرار گرفتن در ایام نیمه ماه آذر و نزدیکی به روز دانشجو، به خودی خود دانشجو و جامعه دانشگاهی را در وضعیتی ویژه قرار می دهد. وضعیتی که شوری را همراه شعور دانشجویان می گرداند و آن ها را می شوراند. شورشی علیه خویش، شورشی علیه انفعال موجود در زندگی انسان امروز، انسانی که آرمان گرایی و دستیابی به ذهنیت های مطلوب را افسانه و افسون می نامند و از حرکت مجدانه در آن مسیر جز دیده ی حقارت، هیچ نمی توانند داشته باشد. جامعه ای که علی رغم عدم شناخت واقعیت ها و عینیت های جامعه و بدون آگاهی از شرایطی که در آن قرار دارد به وضع موجود بسنده می کند و با رضایت در پی انطباق با آن بر می آیند تا در مدت زمان کوتاهی، اسیر تفکرات حاکمان جامعه گردد و روحیه انفعال، به تشدید اتفاقات نامبارک و ناخوشایند از دانشجوی بیدار و صاحب شور و شعور، دانشجوی منطقی! (مصلت سنج و منفعت اندیش) بسازد که بقا و حیات را مبارک ترین مسئله می پندارد و بر شورش علیه خویشتن جز نام حماقت هیچ نمی نهد. دانشجویی که رهایی از تعلقات معمول زندگی آدمیان در کنار شجاعت و خصوصیات ویژه فضای دانشگاهی در نقش انتقادگرایانه و کنکجکاوانه او انتظاری دیگر را از او می برد.

در دوران رقم خوردن غفلت عمومی دانشجویان نسبت به اجتماع و سیاست و سرخوردگی حضور ساختاری متصلب پس از سال ها تلاش در بستر اجتماعی و سیاسی ایران، دانشجویان در تغییر رفتار خود دچار تردید شده اند. عده ای بر مشی دیروزی انتقاد و اعتراض باقی مانده اند و عده ای علمی بر نحوه اعتراض ندارند و شاید ترسی بر آن ها احاطه یافته است. به هر حال امروز اندیشه ای خطرناک بر دانشگاه حاکم گردیده است. اندیشه ای که هر حضوری را بر نمی تابد و بر هر امری مهر تحمل و صبر نمی نشاند و شاید هیچ نیز احتیاج به مجوزی در گرو کاری خاص نداشتن، منتهی گردد. (اطمینان از عدم در صورت عدم است) خواستی که به واسطه جامعه دانشگاهی و با خط دهی آشنایان جامعه دانشگاهی و در پی مقصدی نامعلوم صورت می پذیرد. گویا تحمل و صبر به کمترین آستانه پذیرش تقلیل یافته تا تردید همگان پیرامون برخوردهای حتمی، تحت لوای اندیشه ای خاص بر همگان چهره بگشاید. احتمال ادامه و حتی شدت اخراج اساتید و دانشجویان از دانشگاه های سراسر کشور و آن هم به درصد قابل توجهی وجود دارد. به ویژه پس از برخوردها و اخراج های مختلف در 2 سال گذشته که از احضار تا بازداشت های چندین ماهه و شکنجه های سخت و غیر انسانی را در برداشته است.

در روزهای سلب حق تحصیل و تدریس و نزول احکام کمیته انضباطی و برخوردهای امنیتی ازسوی مدیریت های دانشگاه ها و نهادهای امنیتی و با وجود تعرض به حریم شخصی و سلب فعالیت های سیاسی و صنفی، دانشجو مجبور است به شرایط فعلی بسنده کند و در پی یافتن راهی برای استفاده از کمترین های موجود در پی حصول به بیشترین های منظور نباشد.

حضور احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور و زاهدی به عنوان وزیر علوم اندکی این روزها روحیه آرمان خواهی دانشجویان را به حرکت فراخوانده است. تهدید روز افزون دانشجویان و تحدید فعالیت های سیاسی و اجتماعی در نزد دانشجویان، آن ها را متوجه وخامتی آشکار گردانیده که در سخنان 15-20 سال قبل برخی اندیشمندان یافت می گردیده است. 16 آذر به خودی خود فضای مناسبی را ایجاد می نماید تا به تحلیل شرایط پرداخت و در پی شرایطی مطلوب تر بود، 16 آذر روز آرمان خواهی جنبش و حرکت دانشجویان است و آرمان خواهی در پی ترسیم جامعه ای مطلوب و آرمانشهری امروزی است. آرمانشهری که متناسب با فضای دانشجویی شکل گرفته است. دانشجو در پی کشف و شناخت است. شاید یافتن گوهرها و نورها و البته نه برای منفعت که برای نافع ساختن جامعه مهمترین ویژگی دانشجویان باشد. دانشجویی که از خیل عظیم جامعه و مردم به منزلی متفاوت آمده است تا در خدمت کل جامعه خود باشد. جامعه ای که از حیث نور و گوهر دچار کمبود است و البته این از ویژگی های جوامع استبداد زده است که اندیشمندش اجازه بیان اندیشه اش را نداشته باشد و اندیشه ها تقبیح گردند تا منفعت حاکمان و صاحبان قدرت برآورده شود.

16 آذر باز مجالی برای تردید و شک است، تردید و شکی که موجب پرسش هایی به منظور تغییر و اصلاح می گردد، تغییراتی که لزوما در پی تسخیر نیست، چون در خدمت حاکمیت نیست و استقلالش به آن بها می دهد، شک و تردیدی که مانند شک و تردید حاکمان نیست. تردیدی بر صواب که ترس خطا دارد و شکی بر خطا که امید صواب می برد، مختص مصلحت اندیشان خالی از جرات است.

گروهی که کم کم دلیلی برای اندیشیدن نخواهند داشت. آن هایی که جرات و شجاعت ندارند، هیچ آزادی و اختیاری از خود نخواهند داشت و آن کس که مختار نباشد، اندیشه واندیشیدن او را چه سود خواهد رسانید. پس ماشینی مطیع جامعه و در گرو مصلحت است، چون حفظ و بقای خود را در گرو مصلحت سنجی می یابد و چه بقایی!

البته در جامعه ای که حفظ و بقا در گرو ارادت ورزی و تقدس گرایی برای شخص است، سرسپردگی و نوکرمنشی انسان را اسیر می گرداند و از حرکت باز می ایستاند و شاید همه ی این مسائل دلیلی برای برخاستن باشد. برخاستنی که در این روزها بیشتر معنی می یابد روزهایی که مرگ هایی بر دانشگاه ها سایه انداخته است و ملت مرگ زده ما روز مرگ را چه بزرگ می دارند. مرگ دانشجو را روز دانشجو می دانند و متناسب با آن نیز ...

باید توقف ها را شناخت و مقصد را دور ندانست. باید هزینه داد تا شی ارزشمندی را کسب کرد. رایگان هیچ ارزشمندی را نمی توان به دست آورد و آنچه که ارزش بیشتری دارد قیمت بیشتری دارد. باید در پی تاثیر بود، برای جاری ساختن رود و نهر، امروز باید یک ترک و سوراخ ایجاد کرد، مسلم است که نهری و جریانی به زودی روان می شود.

امروز جنبش دانشجویی برای ادامه مسیر به نسلی نو احتیاج دارد نسلی که دردهای جامعه اش را بشناسد، آرمان هایش را بشناسد، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر در کنار هزار خواسته ی بر حق و مسلم مردمان سرزمینش. امروز جنبش دانشجویی با مشی انتقادی و شعار استبدادستیزی در راس شعارهایش به حرکت درآمده است و امید به دوستانی دارد که عزم هم داستانی و تاکید بر آرمان های اصیل ملت ایران داشته باشد. امروز داتشجویان هوشیارتر از همیشه منتظر نسلی شجاع و آگاه است. نسلی که بیاید و در کنار برادران بزرگترش قرار بگیرد که سیلی را به راه بیندازد. سیلی که استبداد را با همه تعلقاتش ببرد. نسلی که خود بیاید. نسلی برای درمان. نسلی که می آید دست گذشتگان خود را می گیرد و به آن ها یاری می رساند. بی تردید نسل گذشته منتظر است ...

ای عزیز بیا، این درد مشترک جدا جدا درمان نمی شود.

هیچ نظری موجود نیست: