۱۳۸۷ آذر ۷, پنجشنبه

خاتمی باید معذرت خواهی بکند

مردم ما اسیر سیمرغ داستان سیمرغند. اسیر رستمِ اسطوره و پهلوانی علی، گرفتار ایستادن به انتظار یگانه منجی، دوستدار نبی و رسولی که بیاید. مردم ما هنوز به دنبال قهرمانان خود می گردند. مردم ما هنوز قهرمانانشان را نمی شناسند. مردم ما فهمی از قهرمان ندارند. مردم ما مانده اند و عزم رفتن ندارند. ماندن سرآغاز قصه دل سپردن به غیر و اسیر قهرمان شدن است. نخبگان ما خود را نشناخته اند. قله نشینان کوه یخ اند. جزیره های تک افتاده، عاج نشینان غرور، عاشق نپذیرفتن و دیگری را کوفتن. خود را سیمرغ می دانند و اسطوره ای که کشف نشده. پیامبران قومی هستند که قومشان آن ها را نیافته. آن ها هم به انتظار نشسته اند که قومی بیاید. تحمل انتقاد را ندارند، سخت از هم دلگیر می شوند و بر هم می تازند. دانشجو ما نیز سی مرغی هستند که عزم رفتن و سیمرغ شدن را ندارند، دانشجو ما سراسر تعلق شده است. اسیر صندلی کنار شده است. در قید رفاه خود شده و با هم بودن و با هم ایستادن را فراموش کرده. دغدغه جامعه اش را ندارد. نگاهی به مردمش ندارد. نخبگانش را نمی شناسد، به سراغ نخبگانش نمی رود. از آرمان فقط خیال و آرزو را فهمیده است. او آرزو دارد و آن را امید می خواند که اگر آن را هم نداشته باشد باید برای زنده ماندن دلیلی دیگر بیابد.

مطلبی از حجاریان چند ماه پیش خوانده بودم، از طنزهای پر مغز و کنایه های گویای این روزهای سرزمین ما سخن گفته بود. از دهقان فداکاری که پیر شده، چوپان دروغگویی که عزیز شده، شنگول و منگولی که گرگ شده اند، روباه و کلاغی که دستشون تو یه کاسه است، کوکب خانمی که حوصله مهمان نداره، کبری که تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، حسنکی که گوسفندانش را ول کرده و تو یه شرکت آبدارچی شده، آرش کمانگیری که معتاد شده، شیرینی که خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دست پسرش رفته اسکی، رستمی که رخشش رو فروخته و با موتور کیف قاپی می کنه و ... . این هم شاید به جای بسیاری حرفها که در وصف جامعه رو به زوال و فروپاشی ما می توان زد، افاده معنا و بسنده امر نماید تا در کنار بیان مکرر ما در گذران ایامی تلخ در سرزمینمان قرار گیرد. "سخنی از ایام تلخ سرزمین ما؛ تاخت و تاز خردستیزان در دانشگاه، اخراج اساتید و دانشجویان از دانشگاه، پر شدن زندان ها از آزاداندیشان، دانشجویان در بند، توقیف روزنامه ها و نشریات، تبعید اندیشمندان، سانسور شدید رسانه ای، تبدیل رسانه ملی به مونولوگ حاکمیت، موج زدن ترس در نوشته ها و گفته ها، نوشته هایی که مجوز نمی گیرند، کتاب هایی که دیگر یافت نمی شوند. داستانی از شادی فرزندانِ اهریمنِ خفقان و استبداد، تلخ کامی مردمان مظلوم یک سرزمین، فقر مهلک جامعه، فسادِ رایج و تبعیضِ غالبِ ساختارِ بیمارِ حاکمیت."

البته این همه مقدمه برای بیان مطلبی که مدنظر دارم کمی طولانی بود. سخن از بازگشتن محمد خاتمی به ریاست جمهوری است. البته خیلی بعید می دانم وزارت کشور دولت نهم جز محمود احمدی نژاد کسی را رئیس جمهور اعلام کند و چه تضمینی بالاتر از آن که ناظر صندوق رای، آقای جنتیِ شورای نگهبان باشد و رهبری نیز هر روز سخنی در دفاع از دولت محمود بگوید. ولی این ها اهمیتی ندارد در برابر جنایتی که نخبگان ما می کنند. خاتمی یک بار آمد. خودش معتقد است که دیگران خواستند و همین خواست توجیه عدم برنامه از طرف او بود. ولی این بار هم دارد این قصه تکرار می شود. کاندیدایی دارد می آید که به جای برنامه و تیم کاری که اهداف معینی داشته باشند، برای بقا و بازی با خواسته ها می آید؟ امیدشان به موج است. موجی ایجاد کنند و بر آن موج سوار شوند شاید چند کرسی و چند مقامی را در تامین صباح باقی مانده عمر کسب کنند. حال تفاوت نمی کند که این موج دوم باشد و یا موج سوم. خاصیت موج این است که زود عقب می نشیند امری که نمی تواند مغفول نظر موج سواران باشد.

خاتمی با توسل به التماس مادر و کس و کار گرفته تا کمپین ها و پویش های خود ساخته اش دارد می آید. ولی این بار باید بداند که جنبش دانشجویی مجرب تر از سال 76 شده است.

بارها گفته ایم و گفته اند که جنبش دانشجویی قرار نیست برای امور حکومت برنامه دهد و از کاندیدایی حمایت کند که اگر در برهه ای این کار را انجام داد به ضرورت تاریخی و اجتماعی و با هزاران اما و اگر بود و چه با سرعت پای خود را از عرصه مناقشات سیاسی خارج ساخت و در جایگاه راستینش در دیده بانی جامعه و در نقش وقاد و نقاد مورد انتظار نشست. جنبش دانشجویی در دفاع از آرمان هایش از آزادی و دموکراسی و حقوق بشر تا سایر آرمان های دیگرش در این سال ها کوتاهی و قصوری نداشته که امروز روسیاه و شرمسار باشد ولی ...

اتفاقاتی که در طول 3 سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد افتاد برای اصلاح طلبان و بیشتر از همه برای سید محمد خاتمی می تواند الگو و سرمشق باشد. دفاع از وزیران و مدیران، ایستادگی بر شعارها و خواست ها، متقاعد کردن دیگران در بسیاری امور تا جایی که رهبری در شهریور 87 در صحبت هایی موجب تحیر عموم شدند. وقتی رهبری از وجود توصیه هایی به رئیس جمهوری سخن گفتند و مسائلی که به احمدی نژاد منتقل شده بود و احمدی نژاد این توصیه های رهبری را مصلحت ندانسته بودند و نهایتا کار خود را کردند و رهبری نیز متقاعد شدند.

محمد خاتمی برای ورود به عرصه انتخابات باید در مورد گذشته خود توضیح بدهد و یا اینکه پذیرفته است که اشتباه کرده است. اگر خاتمی می خواهد با همان مشی قبلی و با رضایت نهادهای بالایی در انتخابات حضور پیدا کند که بهتر است با از دست دادن خیر الوزرای پیشین خود و مجلس فاجعه و یک دست هشتم هرگز به آمدن فکر نکند (3 سال همراهی با مجلس فرمایشی هشتم که مظهرو ظاهر تک صدایی و مونولوگ حاکمیت است) و اگر برای ایستادنی مردانه آمده است باید بداند که بدون جلب نظر بیت رهبری مسیری سخت در تعامل با نهادهای قدرت خواهد داشت که از مشی پیشین خاتمی بسیار دور است که چنین کند. (خاتمی باید با نگاهی روشن در مورد اتخاذ موضع نسبت به رهبری در عرصه سیاست به هر شکل بماند وگرنه سیاست را در ایران رها کند) و یا اینکه خاتمی پذیرفته که در طول 8 سال اشتباهات فراوانی داشته است. (البته منکر خدمات صورت گرفته در طول 8 سال اصلاحات در استفاده از ظرفیت های آزادی محور و دموکراتیک و حق مدارانه نیستیم)

بی تردید هیچ کس برای بخشش اشتباهات اصلاح طلبان انتظار ندارد که خاتمی یک به یک اشتباهات را برشمارد و معذرت خواهی و جبران کند. ولی او باید از عموم مردمی که به او اعتماد کردند و سرمایه حمایتشان را به او سپردند و به خصوص دانشجویانی که هزینه های فراوانی پرداخت کردند، معذرت خواهی کند.

خاتمی باید در استفاده و هزینه نادرست سرمایه ی گران اجتماعی که به او سپرده شده بود، و قصور و عدم دفاع در یورشی که سرسپردگان قدرت و عمال اقتدارگرایان و انحصارطلبان به حریم دانشگاه داشتند معذرت خواهی کند. خاتمی که سال 76 با همت دانشجویان آمد باید جبران کند؛ این همه مصائبی که در این سال ها بر دانشگاه رفته است. هجوم های وحشیانه، محرومیت ها از تحصیل، بازداشت ها، شکنجه ها و مرگ عزیزیانی از یاران دبستانی ما. خاتمی که سال 83 به دنبال بیرون انداختن دانشجویان معترض به خود از سالن سخنرانی بود باید بگوید چرا در طول این سال ها در دفاع از فرزندانش در دانشگاه کوتاهی کرده است و ناجوانمردانه گاه آن ها را مقصر قلمداد کرده است و علیه آنان سخن گفته است. خاتمی باید در مورد کوتاه آمدن از لایحه های و طرح های بزرگ خود؛ آن لایحه های دوقلوی معروف و هزارن لایحه دیگر معذرت خواهی کند. در عدم دفاع از وزیرانش که مورد هجوم و استیضاح قرار گرفته بودند. از فشارهایی که به نمایندگان وارد شد و آن ها را تحت پیگرد قرار داد. از ایستادگی نکردن در برابر فشارهای شورای نگهبان در رد صلاحیت ها و یا برخورد با گروه های خودسر. از ممانعت از زندان رفتن این همه اندیشمند و روزنامه نگار، از توقیف نشریات بی شمار. خاتمی نباید فراموش کند روندی که امروز در خروج فوج فوج اندیشمندان از کشور می بینیم از زمان او شدت گرفت. خاتمی نباید فراموش کند فرار مغزها امر جدیدی نیست. خاتمی از یاد نبرده که چه کسانی در دوران او به زندان رفتند و تعداد نشریات و روزنامه هایی که توقیف شدند و یا قتل های زنجیره ای و بازداشت های دانشجویی را.

او برای دفاع از وزیرانش و عدم استیضاح آن ها چه کرد. خاتمی فراموش نکرده که بر سر تئوریسین های اصلاحات چه آمد. او باید نسبت به بی توجهی به تفرقه ها و سهم خواهی های نشستگان سفره اصلاحات از مردم معذرت خواهی کند. باید منتظر خشم ها و عصبانیت های دانشجویان باشد. حتی اگر چشم را بر خدمات صورت گرفته آن 8 سال نبندیم. حرفهای زیبا، کتاب های ارزشمند، فیلم ها و ... . ولی این اندیشمندان کجا هستند، فیلم ها، روزنامه ها و کتاب ها. خاتمی باید معذرت خواهی کند و یا یک به یک پاسخ دهد. ما فراموش نکرده ایم که مشکل خاتمی در نداشتن شجاعتش چه مشکلاتی را به بار آورد و یا به گفته دکتر سروش غیبتِ بصیرت در نظر موجب عدم شجاعت در عمل خاتمی بود که خاتمی آیا این بار به جمع بندی و منشوری جامع و یقینی در راهبرد آینده خود رسیده است و برنامه ای غیر قابل عدول را ترسیم کرده است و با برنامه می آید و یا باز به التماس و پویش و کوشش.

در اینجا قصدی بر برنامه دادن و توصیه کردن و گفتن نظر دانشجویان در این انتخابات را نداشتم که بی تردید آن را در جای خود به تفصیل بیان خواهیم کرد. قصد بر هشداری بود که خاتمی برای چه می خواهد بیاید و بی تردید خاتمی بدون معذرت خواهی کردن درباره گذشته نمی تواند حرفی از آمدن و حتی رهبری در جبهه اصلاحات بزند. این کمپین امروز اگر فردا بر کاندیدایی دیگر هم دست گذارد باز خاتمی مسئول است و از طرف اصلاح طلبان امروز باید پاسخ دهد.

خاتمی 76 برای چه آمد و امروز برای چه می خواهد بیاید. احساس این است که خاتمی نمی دانست برای چه می آید و به همین دلیل باید معذرت خواهی کند، تردید نکند باید دلیل آمدندش را بگوید. اگر فقط به التماس عده ای که معلوم نیست؟ در پی چه هستند، بهتر است برود. و اگر دغدغه اصلاحات و احزاب متبوعش را دارد که قصه اصلاحات به پایان نرسد و شاید به سرنوشت نهضت آزادی دهه 60 دچار نشوند باید بداند در پی پویش و کوشش دیگری هم بیاید موفق نخواهد بود. خاتمی باید توهم کاریزما بودن را کنار بگذارد. او برای موفقیت احتیاج به برنامه دارد شاید باز مردم سرمایه اشان را در اختیارش بگذارند ولی بدون برنامه و شجاعت خاتمی و اصلاحات به هیچ جا نخواهد رسید.

هیچ نظری موجود نیست: