۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

آغاز

بعد از مدت ها که دلم برای نوشتن واقعا لک زده بود، تصمیم گرفتم بنویسم. با توجه به خصوصیات بلاگفا ترجیح دادم آنجا را رها کنم و یک سری به اینجا بزنم. تقریبا تمام مطالب آنجا را هم با همان تاریخ های انتشار آنجا به اینجا منتقل کرده ام.

یکی از اتفاقات همیشگی در نویسندگی من وقفه و گسست بوده است. همیشه در این توقف ها و به گذشته نگریستن - در گسست و رهایشی از همه دیروز - توانسته ام مفاهیم و عباراتی را در نوشته هایم جابجا کنم. هنوز به نوشتن به مثابه اندیشیدن می نگرم و برای متن به عنوان معنا بخش حقیقت توجه زیادی دارم. زندگیم را بر مسیر تجربت اندوزی و زندگی محققانه قرار داده ام و به استقبال سختی ها و درک های ویژه از حقایق و وقایع می روم.

هنوز نگارش مقالات ویژه را دوست دارم ولی همانگونه که در دوره دوم وبلاگ (خرداد تا مرداد امسال) سبک صمیمی تر و ساده تری را انتخاب کرده بودم، همان را می خواهم ادامه دهم. در لابلای بسیاری حرف های عادی که فقط انسان صبور را به میزبانی مطلبد نکاتی خواهد بود که می تواند مفید باشد. همانگونه که خود در میان هزار-هزارِ واژه های آشفته، یک قرار را به سختی می یافتم و طوفان اشتیاق به کشف و سکون قرار به دانستن؛ لذت تجربه زیستی محققانه ام را رقم می زد، برای تجربه ی دیگران نیز می کوشم. تجربه هایی که از بازگوی آن ها لذت می برم. تجربه هایی که گاه همسایگی مرگ را به صورتی جدی تجربه کرده است و امروز نه هراس از رفتن دارد و نه غرور و به قرار.

تلاش خواهم کرد که از ویژگی دوران جدید، استفاده از ادبیاتی ساده و روان باشد. ادبیاتی که پس از تجربه های گذشته انتقادهای عالمانه و بیانه مشفقانه دوستانم را در پی داشته و به تغییر واژگان و ترکیب های بیگانه و سخت فهم منجر شده است. (همانگونه که نقد به وقادی و نقادی به یافتن معادل پر کاربرد و زیبای روشنگری و پرسشگری رسید) ملاک های تعیین موضوع را هم به اتفاقات و خواست ها می گذارم که بی تردید تعطیلی نخواهد داشت. اگر عزم و اراده آدمی هم متوقف شود، اتفاقات به مسیر خود ادامه خواهند داد و این اصلی پذیرفته شده است.

چنانچه که روزهایی مجذوب نفی خشونت بوده ام (و هستم) و روزهایی بر صداقت و شجاعت و راه یافتن آن در بیان و به ویژه در عرصه سیاسی تاکید داشته ام این بار به سراغ ساختارشکنی و گفتمان ارزش ها خواهم رفت. می توان پیشاپیش پا گذاشتن بر بسیاری ارزش ها را در این مسیر انتظار کشید. با وجود تغییرات فراوان در این سال ها عجیب هم نخواهد بود که برای تغییر –با توجه به ضرورت مطلوب دانی آن و اثر پیشرفتش برای جامعه- ساختارها را به ویرانی فرا بخوانم. "تغییر" برای من در جایگاهی نشسته که سال ها پیشتر "ایمان" نشسته بود.

در این چند سال در رفت و آمد بین مکاتب و اندیشه ها و علاقه ویژه به اندیشه های ایرانی و اندیشمندان ایرانی معاصر و ضرورت مطالعه تاریخ معاصر (به ویژه سیر اندیشه ها) انتظار مجموعه ای تثبیت شده را نباید داشت. امروز دو نگرش هرمنوتیک و اپیستمولوژی و تاکید ویژه بر زبان شناسی را به عنوان ابزار ارزش دار برگزیده ام. ابطال پذیری پوپر و فلسفه تحلیلی با پذیرش همه انگاره های انتقادی، عصای راه من شده است. جالب است که این پذیره ها مانع از پذیرش دیالکتیک نشده است و اگرچه نتوانسته ام تفکر درخور و مناسبی پیرامون آن داشته باشم اما به هر حال در نهایت ناباوری در کنار ابطال پذیری پوپر نشسته است. همانگونه که در عدم روی گردانی ام از بسیاری امور دینی، ماتریالیسم را در حال پذیرش می بینم. در ادامه مسیر بی تردید بسیاری سخن ها گفته خواهد شد.

پس برای یافتن و فهمیدن، برای ساختن و اندیشیدن، برای پیامبری نیک بودن، برای راهبری نیکو شدن، برای آزادی که از تمام سرمایه ام از - آنچه داده اند و آنچه داشته ام – برای آن خواهم گذشت. برای انسانی که هیچ فقر و ضعفی نداشته باشد. انسانی که به دانایی و ارجمندی خوانده شود، ره آغاز می کنم. برای ایران، برای دانایی، دموکراسی و حقوق بشر و برای آزادی.