۱۳۸۷ دی ۱۲, پنجشنبه

سیر اندیشه آزادی خواهی در دوران معاصر

این روزها آزادی کلمه و مفهومی پرکاربرد شده است و از امور جزئی روزمره و مسائل حاکم بر جامعه تا سطوح بالای حکومت و علوم تخصصی کاربردِ ویژه خود را دارد. آزادی اگرچه در پهنه تاریخ قدمتی درخور یافته، ولی سیر تغییرات آن و تحولات معنایی آن فراوان تر از آن است که بتوان به آزادی به عنوان یک مفهوم پیوسته در طول تاریخ بنگریم. سرزمین های مختلف در زمان های متفاوت هر یک به گونه ای با این مفهوم برخورد داشته اند و تعامل و رویکرد خاصی را با آن برگزیده اند که بررسی این مفهوم را دچار مشکل ساخته است.

آزادی از آن هنگام که مهر اندیشه بر پیشانی خویش نهاد از حوزه واقعیت اندکی فاصله گرفت تا به عنوان یک حق، مطرح و مورد بررسی واقع شود. آزادی از یک امر ابتدایی و قابل عین به یک مفهوم غنی ذهنی تبدیل شد که طلب آن بدیهی می نمود. چنین مفهومی سهل می نمود اگر در کوتاه زمانی به امور معرفتی بپیوندد و طالبان خود را بیابد. اگرچه وجه روشی بودن خود را از دست نداده بود و همچنان در جهان امروز در امور مختلف به عنوان روشی کارآمد مورد استفاده قرار می گیرد.

آزادی که به منزله حق در نظر گرفته شده بود هر لحظه در خطر سلب شدن و محدود شدن بود از آن جهت که حقوق فراوانی در ارتباط با انسان قرار می گرفت که در برابر سایر حقوق و یا زیاده خواهی های عده ای محدود می گردید و فراخي خود را در تأثیر پذیری از دست می داد. به هر حال به منزله حق بودن و مقوله انسانی بودن آزادی این مفهوم را در نزد آدمی عزیز و محترم گردانید و بشر را به سوی احقاق آن سوق داد. تاریخ ثابت کرده بود که حقوق را باید گرفت پس آزادی نیز باید جستجوگران را به انتظار می نشست تا آزادی خواهی حادث گردد.

اندیشه آزادی خواهی با توجه اندیشمندان به این سرمایه غنی و عزیز بشری شکل گرفت. محدودیت ها، سختی ها و میل به پیشرفت در میان اندیشمندان اثبات و مؤید تلاشی در جهت عینیت بخشی به جهان ذهنی پرمایه این گروه بود. این ذهنیت بر اساس اختیار نمودن همه صاحبان فکر شکل می گرفت و اینان در پی اعمال این اختیارات در جهت سامان بخشی به امور جاری بودند پس مفهوم آزادی در حد اعلای خود بر اختیار و اعمال اختیار سوار شد تا معطوف به اندیشه و اندیشیدن مجال خودنمایی بیابد.

دوران معاصر ایران، دوران بس شگرف و سراسر تحولات عجب آفرین است. وقوع دو انقلاب و تغییرات فراوان در نظام سیاسی، اجتماعی، آموزشی و … ایران در کنار سربرآوردن اندیشه های مختلف و متعددی که خاستگاه های متفاوت از یکدیگر داشته اند. ورود سیل گون کالاهای مدرن، اندیشه مدرن و نتایج دنیای مدرن در برهه ای کوتاه و بر انگیزش مقاومت های غیر عقلانی و عقلانی قوم ایرانی و کنش و واکنش گری ایرانیان همه و همه این دوران را برجستگی خاصی بخشیده و بررسی آن را با دشواری های فراوان همراه ساخته است و حال آنکه فعل و انفعالات سیاسی این دوران بر حقایق پوشانی ها و انحرافات جامعه از اصل ها بر فرع ها شدت و حدت نهاده است.

در بررسی سیر اندیشه آزادی خواهی در دوران معاصر ایران توجه به تکثر معنای آزادی و آزادی خواهی بسیار حائز اهمیت است که رهایی از استبداد حاکمان ، استقرار قانون، امر به معروف و نهی از منکر و…، اگرچه اشتراکاتی دارند ولی بیان خاص آنها در هر بازه زمانی از این دوران نشان از تفاوت های اساسی در این معنا پذیری دارد و پاسخ گویی به پرسش بنیادین این متن که در طلب یافتن الگوی مناسب آزادی یابی است را با سختی هايي مواجه می سازد. در بررسی اندیشه آزادی خواهی در دوران معاصر نقطه آغازین و حائز اهمیت شکل گیری جریان های منتج به مشروطیت ایران است که هم تحولاتی در اندیشه های پیشین ایجاد کرد و هم اندیشه های نویی را در بستر جامعه ایران موجب گردید. با توجه به زایش و حدوث این اندیشه ها در برهه های کوتاه از تاریخ ایران و ارتباطات ویژه اندیشمندان هر یک از این نحله های فکری ارائه طرح منفک و مدونی بر آنها دشوار است. لیکن برای بررسی مناسب تر به تقسیم بندی جریان های فکری این دوران پرداخته و در ادامه نیز تعامل این اندیشه ها را بررسی می نماییم.

اندیشه آزادی خواهی و تعامل آن با جامعه ایران را با اندکی اغماض می توان در اندیشه های تجدد گرایی، سنت مداری، هویت اندیشی، مشروطه خواهی و اصلاح طلبی خلاصه کرد. (در این نوشتار به علت عجله ای که در تهیه مطلب شده است از ذکر منابع و اسامی در بیشتر موارد صرف نظر شده است.)

1. تجدد گرایی؛ از قرن 13 هجری شمسی اندک اندک عده ای از دانشجویان ایرانی به اروپا می روند و به تحصیل علوم مختلف می پردازند. در همین دوران است که کتاب های فراوان نیز به فارسی ترجمه می شود. تحصیل-کردگان ایرانی در کشورهای غربی با مشاهده پیشرفت آنها و عقب ماندگی جامعه ایران در بازگشت به ایران سعی در حرکت ایران در مسیر تجدد غربیان می نمایند. در این دوره عوامل متعددی در طرح اندیشه آزادی خواهی در جامعه ایران تأثیر داشتند.

انديشمندان آزادي خواه با مشاهده غرب و تأييد دموکراسي و مفاهيم جديد حکومت سعي در تقليل قدرت شاه و شخص اول حکومت مي نمايند. اينان علت ضعف و مشکلات جامعه ايران را استبداد پادشاه و خودکامگي دستگاه حکومت مي دانند. پس مفهوم اوليه آزادي در رهايي از استبداد شکل مي گيرد و در محافل گوناگون و از جمله کتب و نشريات اين دوره تجلي مي يابد.

ايرانيان از ابتداي تاريخ خود دين خو و دين مدار بوده اند و اين خصلت موجب انفعال در اکثر ايرانيان شده است، بويژه در طول ساليان متمادي روحانيون و عده اي به نام دين بر ايرانيان حکومت مي کرده اند و دين مولفه اي از قدرت بوده است. در اين دوران انديشمندان و به ويژه آن عده که عامل اصلي را در وجود عقايد ديني بازدارنده و منفعل کننده مي بينند عليه مبلغان و مناديان ديني در جامعه از يک سو و از سوي ديگر نسبت به مردم بواسطه دربند شدن و سکون و سکوتشان، به اعتراض می پردازند. عقاید صلب دینی و خرافات و اضافات وارد شده به دین به شدت مورد طعن آزادی خواهان این دوران است. در این دوران مطالبی نوشته می شود که «علمای ما جغرافیای آسمان را وجب به وجب می دانند و جمیع کوچه ها و خانه های شهر جابلسا و جابلقا را نقشه برداشته اند. اما از جغرافیای زمین هیچ خبر ندارند »[میرزا آقاخان کرمانی- رساله انشاءا…، ماشاءا… ] «کجایند شجاعان امت و مسلمان با همت که نخست درخت ظلم و شجره خبیثه ستم را که در میان ملت اسلام ریشه دار گردیده و تمام مسامانان را سایه انداخته و خانه بر انداز شده از بیخ و بن برکنند و شجره طیبه عدالت… پایدار و برقرار سازند… هیهات که این آرزو از اسلام با این مسلمانان بی غیرت، فکر و خیال، بلکه غیر ممکن و محال است»[میرزا آقاخان کرمانی- سه مکتوب]

« ایرانیان را این کیش و آئین خلط عربي فاسد کرده که دیگر هیچ امید به بهبودي نمانده است…. اگر یک جلد کتاب بحارالانوار را در هر ملتی انتشار بدهند و در دماغ های آنان این خرافات را استوار و ریشه دار دارند و دیگر امید نجات از برای آن ملت مشکل و دشوار است…. به کلی اسلام از صورت اصلی و قیافه زیبای اولیه خویش به هیکل مهیب و شکل عجیب و غریب برگشته اند.» [میرزا آقاخان کرمانی- سه مکتوب]

پس روند اعتراضات به نوع دینداری در برخی ار متفکران و به ویژه در حوزه خارج از تجددگرایان به رفورم دیني مبدل می گردد ولی در میان بیشتر تجددگرایان راه را در کنار گذاشتن دین و رها ساختن آن می دانند. این اندیشه که در نسل دوم این اندیشمندان بیشتر ظهور و تجلی می کند خواهان این است که «ایران باید ظاهراً، باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس»[تقی زاده]. پس دین ستیزی و واگذاشتن دین و رهایی از سیطره دین به عنوان اندیشه آزادی خواهی در این دوران طرح می شود. «(مدتهاست) با دين و مذهب و با اعتقاد و ايمان زندگي کرده ايم…. يک چند نيز براي امتحان بي دين و بي مذهب و بي اعتقاد و بي ايمان، با معرفت و فيلسوف تعيش بکنيم، ببينيم که حالت ما بدتر مي شود يا بهتر. اگر بدتر شد باز رجوع به عقايد سابقه تعذر نخواهد داشت.»[آخوندزاده- مکتوبات]

يکي از فربه ترين نظراتي که در اين دوران وارد جامعه ايران شد حکومت قانون و استقرار آن در جامعه بود. آزادي خواهان نيل به خواسته هاي خود را در استقرار قانون و پيروي از آن توسط همگان (از شاه تا مردم) مي دانستند، پس در کنار اعتراض به سلطه شاه و دين، قانون را تنها راه رهايي و نجات ایران مي دانستند. «بايد دين از سياست جدا شود و سلطنت، علما را در اداره شريک نسازد…. علماي روحانيه هرگز در امور مرافعه(قضاوت) مداخله نکنند…. پادشاه حقيقي به کسي اطلاق مي شود که تابع قانون بوده و در فکر آبادي و آسايش وطن و در فکر تربيت و ترقي ملت باشد»[آخوندزاده- مکتوبات]

تجددگرايان در سير آزادي خواهي خود علاوه بر نفي استبداد شاه و اصلاح و رفع مداخلات و تزاحمات دين و استقرار قانون به مسائل ديگري نيز توجه داشته اند. از جمله اينکه؛ پيشرفت ايران در ارتباط با آزادي خواهي و آزادي طلبي مردم است و در راه اين آزادي خواهي ملاکين، بازاريان و تجار قرار دارند که به نفی و طرد آنها پرداخته و يا مواردي ديگر که به ضعف و قلت در مورد انديشه آزادي خواهي مطرح مي شد.

مشروطيت و تجددگرايان اين دوره، بيشترين سهم را در آزادي خواهي و انديشه آزادي خواهي در ايران داشته اند. در اين دوران با طرح مسائل مختلف چون آزادي زن، الغاي تعدد زوجات، برقراري مساوات علاوه بر ستيز با آداب و رسوم جامعه به بسط و گسترش انديشه آزادي خواهي پرداخته اند. اين تجدد طلبي و ترقي خواهي و آزادي خواهي به پيدايش عصر روشنگري و بيداري ايرانيان منجر شد. عصری که در نسل های بعدِ تجدد گرایی با اندیشه های ایجاد امنیت ملی و استقرار نهادهای مدنی و نوسازی جامعه با ناسیونالیسم ایرانی پیوند خورد و این دسته از متفکران آزادی خواه را در جهت نیل به اهداف به حضور در قدرت فرا خواند و هر یک سعی در ایجاد چنین بنایی داشتند. البته چه این اخذ تمدن و فرهنگ تجددگرایی غربی بدون تصرفات ایرانی بوده باشد و چه این پیشبرد به واسطه یکسان انگاری ارزش های اسلامی و غربی صورت پذیرفته باشد تردیدی نیست که تجددگرایان سر آغاز جنبش آزادی خواهی در دوران معاصر بوده اند. تجددگرایانی که به شکلی هر یک را می توان با سایر نحله های فکری امروز متصل کرد و امروز با توجه تاثیر خاص دکتر مصدق در برهه ای از تاریخ ایران این مسلک به نام او شناخته می شود. مصدقی که آزادی خواهی را در قانون و در قالب قانون می خواست. در پایان بررسی این گروه اندیشمندان خوب است جمله تاثیر گذار آخوندزاده را بیان کنیم . «ای اهل ایران ، اگر تو از نشئه آزادیت و حقوق انسانیت خبردار می بودی ، به اینگونه عبودیت و به اینگونه رذالت متحمل نمی گشتی»

2. سنت مداری؛ بسیاری از اندیشمندان ملل مختلف بر مدار سنت مداری و حفظ شرایط و رسوم و آداب جامعه گام برداشته اند و در عین حال ورود هر عنصر مطلوبی بر این مجموعه را آزاد گذاشته اند. البته سنت مداری همیشه در تهدید جریان سنت باوری و یکتاجویی در سیر به جریان هویت اندیشی و بنیاد گرایی بوده است. در دوران معاصر ایران اگر چه سنت مداران نسبت به قبل از کثرت کمتری برخوردار بوده اند ولی حضور آنها در قالب جریان محافظه کاری در طول بیش از صد سال (مورد بحث ما) کاملا آشکار است.

با توجه به ویژگی های خاص جامعه ایران و دین خویی و دین زیستی جامعه ایران جریان هر فکری متاثر از دین بوده و گاه در مسیر دین حرکت می کرد. در مورد سنت مداری و محافظه کاری در جامعه ایران این امر با توجه به حاکم بودن سنت دینی نمود و ظهور بیشتری نیز دارد. رهبران فکری و عملی این جریان چه در آغاز دوران آزادی خواهی (مشروطیت) و چه در سال های قبل از انقلاب و چه حال، سنت حاکم بر جامعه و وضعیت سیاسی و اجتماعی را مطلوب می دانسته اند و در قوت و دوام آن تلاش می کرده اند و اگر چیزی را در تضاد با سنت می دیده اند به طرد آن می پرداخته اند. حال آنکه می بینیم چند دهه قبل از وقوع انقلاب مشروطه ملا علی کنی مجتهد اول آن عصر در نامه ای به ناصرالدین شاه فقره خیانت به ملت را کلمه قبیه آزادی عنوان می کند و در دوران مشروطه سید محمد طباطبایی به استناد به گفته عموم صاحبان فکر و اهل نظر که مشروطه موجب امنیت و آبادی مملکت می شود، شوق و عشقی حاصل می کند تا مشروطیت و آزادی و قانون را در مملکت برقرارسازد. سید حسین نصر که در دهه 50 در پی استقرار سلطنت اسلامی در تقابل با نظریه حکومت اسلامی آیت ا...خمینی است، امروز کتاب هایش در تحکیم مبانی حکومت اسلامی به انتشار در می آید و شاگردانش در مجلس و سایر ارکان نظام به سنت محافظه کاری مشغول هستند.

با ورود آزادی خواهی و نفوذ آن در میان اقشار مختلف، سنت مداران نیز در مورد آزادی به اتخاذ موضع پرداختند. جامعه محافظه کار و سنت مدار ایرانی همیشه سعی در ارشاد و هدایت عرف جامعه در راستای اهداف و ذهنیت خود داشته و اصل ثبات و عدم تغییر پذیری را سرلوحه خود قرار داده است که مورد استقبال مردم نیز واقع می شده است. بنابراین سنت مداران سعی در تئوریزه کردن آزادی خواهی در قالب های سنتی گذشته می نمایند و با جستجوی مظاهر تجدد در سنت سرشار و غنی به مصداق یابی می پردازند و تجدد و آزادی خواهی و ترقی های دوران جدید را در میان سنت گذشته بازیابی می نمایند. در این میان کاملا مشخص است که آزادی و آزادی خواهی دچار ایراد فراوان می گردد و شیرِ بی یال و دم و اشکم بر جای مانده مورد تبلیغ سنت مداران قرار گیرد. این اندیشه در بیشتر دوره های زمانی توسط کانون های دینی و حوزه های دینی مخالف با حکومت اسلامی که اکثریت مطلق تا انقلاب 57 را شامل شود تبلیغ می شده است. در این محافل آزادی و آزادی خواهی به مباحث و مواردی درونی و فطری بر می گردد تا مظاهر بیرونی. اگرچه آزادی به معنای ظلم ستیزی ملاک قرار می گرفت ولی هیچ گاه به صف آرایی در برابر شاه مستبد منجر نمی شد و....

البته باید توجه داشت که در سالهای اخیر جریان محافظه کاری در پی انطباقات فراوان که در درون خود ایجاد کرد به هویتی چند تکه تبدیل شده است که در بازیابی خود مجبور به حرکت در مسیر وحدت و یکتا جویی در اتصال به جریان هویت اندیش بنیادگرا قرار گرفته است.

3. هویت اندیشی؛ پس از ورود جریان های تجددگرایی و ترقی خواهی به ایران و طرح آزادی و مباحثی از این دست، کم کم جامعه به جریان های متکثر سیال در جامعه پیوست تا مسیر ترقی و پیشرفت خود را بیابد. مسلم بود که در روند چنین فعل و انفعالاتی در درون جامعه ای که سال های سال از هر گونه تغییر دور بوده است و مسیری از پایین به بالا طی نشده است، مشکلاتی هم به وجود می آید. جریان تجددگرایی مشروطه سریع به جریان های ملی و ناسیونالیستی تبدیل شد تا هویت برونگرایی تحریک کننده خود را سریع به هویتی مقبول مبدل سازد ولی نام ملی بر متاع ها و کالاهای غیر بومی گذاشتن و عدم پذیرش غیر بومی بودن آنها تناقض و تعارض برانگیز است. آزادی خواهی به معیار های غربی سنجیده می شود و در عین حال عده ای در پی احقاق سنت های بومی خود اعم از فرهنگ های دین خویی و دین داری هستند پس جریان آزادی خواهی باید به شکلی متفاوت از گذشته عرض اندام می نمود.

نقطه عطف این جریان در دوران معاصر عبارت غرب زدگی و قیام علیه غرب بود. فردید و به تاثیر او آل احمد پروسه تجدد ستیزی و خردگریزی را در جامعه ایران آغاز کردند و در این میان اصلاح طلبانی چون شریعتی نیز با تکیه بر نگرش های بومی گرایی به یاری بومی گرایانی چون فردید و آل احمد آمدند. منش تندِ هویت اندیشان که در نزد سردمداران آن یک یکتا طلبی و تک انگاری، حاکمیت داشت موجب شد که جز اندیشه و ذهنیت موجود را به تکفیر گیرند و در جدال غیر منصفانه ای خرد را وانهند و دست به ابزار دیگر برند. در این منش که در برهه ای به موج سواری بر جریان آزادی خواهی ایران پرداخت و امروز نیز به کمک مشروعه خواهان توان و قوتی دو چندان یافته آزادی و آزادی خواهی معطوف به استقلال است. آزادی در این نحله فکری در مرز های جعرافیایی و در توافق با مشروعه خواهان در مرز های هویت دینی شکل می گیرد و آزادی وابسته به حفظ این مرزها در تامین قدرت آن در اعمال جبر و سلب اختیار و آزادی در درون این مرز است. نحله یکتا طلب و بنیادگرا در درون حکم به ذهنیت منفرد مورد نظر می دهد و دیگران غیر رهرو در این مسیر را به این مسیر هدایت می کند که در مسیر هدایت استفاده از زور نیز موجه است. پس سیر آزادی خواهی در میان هویت اندیشان در جهت تقویت هویت است و اگر در خلاف آن هویت حرکتی صورت پذیرد، ابایی در اطلاق اباحی گری به جای آزادی و آزادی خواهی از سوی اندیشمندان این نحله فکری به چشم نمی خورد.

4. مشروعه خواهی؛ می توان زایش و ایجاد مشروعه خواهان را به چرخش شیخ فضل الله نوری از موضع مشروطه خواهان با تاکید به حفظ شرایع و احکام اسلام دانست. وی چندی پس از انقلاب مشروطه آن هنگام که دید مقاصد و اهداف مورد نظر او به کرسی عقل و جمع ننشسته است تصمیم گرفت با محمد علی شاه دست یاری و دوستی دهد و در تزلزل مشروطه خواهان تلاش نماید. بنابراین درخواست گرفتن سلاح از قشون برای مسلح کردن اطرافیان خود در تقابل با مشروطه خواهان را می دهد و قلع و قمع های محمد علی شاه را تائید و از آن حمایت می کند. پس با پیروزی مشروطه خواهان شیخ به اعدام محکوم می شود و جریان مشروع طلبی شکست ابتدایی خویش را می پذیرد. البته باید یاد آور شود که پیش تر از او میرزا مَلکَم خان که بسیار مورد تکفیر مشروطه خواهان است اعلمیت رئیس روحانی ملت و امام شرعی را بر جمیع امرا و شاه مطرح کرده بود. با اعدام شیخ فضل الله علمای نجف که بر مدارسنت گرایی، دخالت در سیاست را روا نمی دانسته اند سکوت می کنند و عده قلیل روحانی که بانگ بر می دارند مورد عتاب روحانیون نجف قرار می گیرد. (نامه آخوند خراسانی و مازندرانی به شاه برای سرکوب اطرافیان ملا قربانعلی زنجانی) اگر چه شاید چنین رویکردی در مورد مدرس به وجود می آید ولی اسناد و مدارک تاریخی و شرح احوال مدرس را پیش از آنکه مشروعه خواه بنماید یک سنت گرا معرفی می کند. تا اوایل دهه 20 که گروه فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی شکل می گیرد، از مشروعه خواهان اثری دیده نمی شود. این گروه مدعی بودند که باید روحانیون مماشات را کنار بگذارند و در مقابل حکومت و شاه قرار گیرند. اندیشه آزادی خواهی در این گروه معطوف به برداشتن هر مانعی بر سر راه اجرای کامل احکام اسلام نخستین بود و هیچ نباید از آن کم و یا بر آن افزوده شود. پس آزادی خواهی هر گونه تلاش دراجرای بی کم و کیف حکم خدا است زیرا تنها به واسطه این امر است که آزادی و سعادت همگان تامین می گردد و در این اندیشه انسان در جایگاه والایی قرار ندارد. پس بسیار راحت مبارزه مسلحانه توجیه می پذیرد و عملیات استشهادی و ترور جایگاه خاص می یابد. در این اندیشه شیخ فضل الله معتقد است که قانون اساسی ضلالت نامه است در تاکید بر ضلالت نامه بودن آن به ذکر این مطالب می پردازد که "اهل مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساوی الحقوق خواهند بود ... حکم و اجرای هیچ مجازاتی نمی شود مگر به موجب قانون" و حاکمیت قانون و وجود مواردی که در اسلام هست را ایرادی بر مشروطه و جنبش آزادی خواهی می داند. او قانون اساسی را به مثابه این می داند که "جز آنکه خیال این باشد که دکانی در مقابل صاحب شرع باز و احکام جدیدی تاسیس" کنند. به هر حال پس از شیخ فضل الله کسانی چون کاشانی و نیز افرادی که امروزه از ایشان نام بسیار می رود، از چهره های شاخص مشروعه خواهی هستند، که همگی در مواردی به اعتراضاتی برخاسته اند که برای مردم امروز بسیار جای تعجب دارد. اینکه کاشانی در برابر این مساله که زن وارد جامعه شود غائله به پای می کنند و یا در خلال اعتراضات روحانیون به انقلاب سفید شاه یکی از دو اعتراض به حق رای زنان معطوف می شود به گونه ای که آن را خلاف شرع می داند، گویای رویکرد مشروعه خواهی می باشد. در زمینه اجتماعی نیز فدائیان اسلام شناسنامه این نحله فکری هستند. با رجوعی به اطلاعیه برنامه انقلابی فدائیان اسلام وابستگی این تفکر به مرگ شیخ فضل الله دیده می شود. "معلوم است که چه شوره زار فاسدی بوده، آنان که مجتهد روحانی و عالی مقام و شهید عزیز اسلام حاج شیخ فضل الله نوری را با فریفتن مسلمانان بدبخت، کشتند" و همچنین آزادی در این احکام به عنوان "عدم تجاوز از حدود مسیر قانون سازمانی آفرینش بشر" بیان شده است. البته امروز با توجه به قرار گرفتن این افراد در راس قدرت آزادی را در امر به معروف و نهی از منکر بیان می کنند. یعنی همه آزادند که امر به معروف و نهی از منکر نمایند و این وظیفه بزرگترین حقی است که در حوزه تعاملات انسانی قرار داده شده است.

اندیشه ی مشروعه خواهی با توجه به قوت سازمانی روحانیت بسیار سریع توانست پایگاه های سیاسی و مردمی را در جهت میل خویش به کار وادارد و اندیشه ای که روزی توسط آیت الله بروجردی از قم اخراج می شود تا به کاشانی در تهران پناه برند پس از مرگ آیت الله بروجردی به تنها آیت الله طرفدار این تفکر در قم که بر سر این مواضع با آیت الله بروجردی به نزاع برمی خیزد نزدیک می شوند و فدائیان اسلام نمادی از حرکت مردمی و روحانیون در جهت دستیابی به حکومت می شود. اگرچه در بیانیه ی سال 1329 هدف تعیین شاه و نظارت بر او اعلام می شود ولی اندکی بعدتر در البیع مسئله به شکلی دیگر رقم می خورد. به هر حال اندیشه ی آزادی خواهی در این نحله ی فکری اطاعت و واگذاری اختیار آدمی به خدا و نماینده ی بر حق او بر زمین است و به این شکل که آزادی در جهت خواست نماینده ی خدا هر چه بخواهد میسر و موجه است. حتی دست بردن به سلاح و ...

5. اصلاح طلبی؛ همزمان با ورود آزادی خواهی به معنای نوین به ایران، اندیشمندان نیز در امور مختلف به اصلاح نظری امور پرداختند و تلاش نمودند تا این مسائل در حوزه ی عمل نیز صورت پذیرد. سید جمال الدین اسد آبادی به عنوان پیشرو این اندیشه شناخته می شود. همان طور که گفته شد در ایران فرهنگ و بافت جامعه به شکلی است که همه ی امور به شکلی معطوف به دین است. تجددگرایی، خطاب و در برابر دین به پا می خیزد و سنت مداری و هویت اندیشی در لوای دین می آیند و مشروعه خواهی نیز زبده ای از دین است و اصلاح طلبی نیز به ناگزیر معطوف به این می گردد. اگر چه سید جمال با تربیت شاگردان و تالیفات و نشریات خود تلاش درخوری در جهت اصلاح نظام ایران و ترقی و پیشرفت آن نموده است ولی در حوزه ی عمل شاید فعال ترین متقدم این عرصه میرزا مَلکَم خان باشد. ملکم خان که در ابتدای مسیر آزادی خواهی، به عنوان تجددگرایی دین گریز و سنت ستیز معرفی می شد که تمام تلاش او در اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی به کار بسته، پس از تاسیس روزنامه ی قانون سعی در یکسان نشان دادن ارزش های نظرات اسلام و غرب می نماید تا نشان دهد با قوانین اسلامی و اندکی اصلاح و تغییر دیدگاه نیز می توان مسیر ترقی را پیمود. وی که آزادی خواهی را در ستیز با شاه مستبد می دانست سعی می کرد در قالب قانون مداری، آزادی خواهی را مطرح نماید و همگان را به آزادی خواهی فرا خواند که رمز ترقی و پیشرفت در آزادی این ملت است. وی در بیان رجوع به اسلام و اصلاح آن و اصلاح جامعه در حصول به ذهنیت مطلوب در روزنامه ی قانون می نویسد: "قوانین خوب در این هزار سال به واسطه ی انبیا و حکما به شروح کامل نوشته شده... و اصول اکمل قوانین را در شرع اسلام مثل آفتاب در پیش روی خود موجود و روشن می بینیم... کتب ما و سینه ی علمای ما پر است از قوانین خوب، حرف در اجرای آن هاست." این نحله ی فکری که سعی در به روز کردن اسلام و سنت جامعه ی ایران و اصلاح ایرادات دارد بر آن داشت، در مبانی گاه کهنه شده ی اسلامی نیز تغییراتی ایجاد نماید. پس از سید جمال و ملکم خان و هم صدایان آن ها در آن برهه ی تاریخی اندکی از اهمیت اصلاح دینی کاسته شد و شاید نیز انگشت توجه بر روی وجوه غیر دینی و سکولار جامعه قرار گرفت. ولی اندک زمانی بعدتر یحیی دولت آبادی که لباس روحانیت را با کت و شلوار عوض کرده بود و سپس طالقانی در این مسیر قرار گرفتند. آزادی خواهی در این اندیشه هم معطوف به حاکمان بود، هم فرهنگ مردم و هم جامعه ی روحانیون و مبلغان رسمی دین. در میان اصلاح طلبان رویکردهای مختلفی شکل گرفت. بازرگان در دانشگاه و معطوف به حاکمان سخن می گفت، طالقانی بر منابر، شریعتی (غیر انقلابی) هر گوشه ای را که می یافت بر علیه صنف روحانیون و مردم منفعل داغدیده از سال های حکومت دین پوشانِ دین فروش فریاد بر می آورد. اطلاح طلبی و آزادی خواهی از منظر این اندیشه در طول یک صد سال اخیر در برهه هایی اهمیت یافته است که نماد دین (روحانیون) بیش از همیشه به قدرت نزدیک شده اند و از قداست دین در جهت تامین منافع خود و ضرر به ترقی و پیشرفت و منافع ملت استفاده کرده اند. در دوران حاضر نیز که حکومت در دست روحانیون است باز اهمیت این اندیشه و آزادی خواهی این مسلک که در پی رهایی بخشی و آزادی فکری همگان است بیشتر شده است. اگر تجددگرایی باب روشنگری و بیداری را بر همگان گشود امروز روشنفکران دینی (قسمت شاخص نحله ی اصلاح طلبی) در پی این روشنگری و بیداری هستند. شاید بی دلیل نباشد امروز کسی چون سروش که خرقه سوز شهر آشوب شده است، با وام گیری اندیشه ی روشنگرانی چون مولوی، حافظ، سید جمال، اقبال و... در مقام آزادی خواهی برخاسته است.

شاید در این جریان شناسی تنها از ذکر جریانات چپ در بستر جامعه ایران صرف نظر شده باشد که دو دلیل عمده در این باره؛ عدم فراگیری و قوت یابی این جریان فکری در جامعه ایران و عدم توجه آنان به مفاهیم غنی آزادی و آزادی خواهی بوده است. اگرچه این نحله فکری در شمول خود اغراق می نمایند و همچنین مدعی آزادی محوری هستند ولی از آن آزادی تا به آزادی چقدر راه است.

حال که گذری بر جریان های فکری صد ساله ی اخیر ایران و رویکرد آن ها به آزادی داشته ایم شاید بد نباشد به برآیند امروزی اینان نیز نظری افکنده شود. چه شد در حالی که مشروعه خواهی چون شیخ فضل الله در مشروطه در پای آزادی خواهی اعدام می شود، هفتاد سال بعد روحانی دیگری (آیت الله خمینی) در راه آزادی خواهی رهبر انقلاب مردم می شود. مردمی که آزادی را در رأس شعارهای خود قرار داده اند و هر یک از منظری به آزادی می-نگریسند. چگونه است که در دوره ای از تازیخ ما روشنفکران مشروطیّت مدعی می شوند که "ما با رنج های بسیار، این غول خطرناک (مذهب) را در شیشه کردیم، بر آیندگان است که با هوشیاری و آگاهی نگذارند تا بار دیگر این غول آزاد شود." (به نقل از مشروطه ی ایرانی - ماشاءالله آجودانی) و اندکی بعدتر تمام جریانات فکری جامعه مجبور با تعامل با مذهب و دین می شود و آزادی خواهی کاملا وابسته به رویکردهای دینی می گردد. البته شاید بسیار پیچیده نباشد اگر بدانید مروج و مبلغ اخذ تمدن فرهنگی بدون تصرف ایران، اندکی بعد به طرح دولت مشروعه و ریاست امام شرعی می پردازد. بازگشت به خویش که شعار آخوندزاده و آقاخان کرمانی و سایر تجددگرایان است ملاک هویت گرایانی چون فردید و آل احمد نیز می شود. یکی شکست مشروطه (به عنوان عصر بازگشت به خویش) را در وجود مشروعه خواهان آزادی ستیز و خردگریزی چون شیخ فضل الله می داند و دیگری چون شکست مشروطه را دخالت روشنفکران غرب زده در تدوین قانون و خلع ید از روحانیون می دانند سعی در بازگشت به خویش اسلامی دارد و حال آنکه منظور از بازگشت به خویش در50 سال قبل فرار از هویت اسلامی و تاکید بر وجوه ملی بوده است. آل احمد نعش شیخ فضل الله را بر سر دار همچون پرچمی می داند که علامت غربزدگی است و باید برای حفظ آزادی بومی گرا شد و آنهایی که شیخ فضل الله را به دار می آویزنند بومی گرایی را خواست استعمار می دانند و حفظ آزادی را در وام گیری مفاهیم غنی از غرب می دانند.

شاید بزرگترین تفاوتی که در آزادی خواهی نحله های فکری 5 گانه ای که در اینجا معرفی شد حائز اهمیت باشد، به روش یا مفهومی (ارزشی) بودن این آزادی خواهی ها برگردد. هیچ تردید نیست که تجددگرایان آزادی خواهی را روشی برای براندازی حاکم مستبد می خواستند تا به واسطه آن زمام امور را در دست بگیرند، سنت مداران سنت محافظه کاری خود را باید در روش معطوف به آزادی قرار می دادند، هویت اندیشان باید آزادی در قوام هویتشان به آنها یاری می رساند و مشروعه خواهان نیز که آشکار است که چگونه ابزاروار از آن بهره برده اند و شاید امروز تنها اصلاح طلبان دینی و رفورمیست هایی که سنت مارتین لوتر در اروپا را تحسین مینمایند به آزادی خواهی به دیده یک ارزش و یک مفهوم غنی نظاره کرده اند. وقتی اندیشه های آزادی خواه به قدرت رسیده اند علی رغم آن که همیشه از آزادی خواهی در قالب قانون دم می زده اند نه قانون را ملزم به رعایت تمامی شئون آزادی می دانسته اند و نه خود را ملزم به رعایت قانون.

انقلاب سال 57 تحولات عظیمی را در اندیشه آزادی خواهی و تعامل جریان های فکری جامعه ایران موجب شد تفکرات عدالت محور سوسیالی از جامعه رخت بست و جریانهای آزادی خواهی یا با هم ادغام شدند و یا رویکرد معطوف به جامعه خود را به رویکردی در درون حاکمیت تغییر دادند. مشروعه خواهان در راس قدرت قرار گرفتند و برای تامین سایر وجوه قدرت خود محافظه کاران سنت مدار را با خود شریک ساختند. اندک اندک اندیشه هویت اندیشی با رضا داوری به بیت راه یافت و سایر شاگردان فردید با وام گیری از اندیشه او و اعتبار آل احمد سوره و کیهان و صدا و سیما و فرهنگستان ها را به تسخیر خود در آوردند. ورود هویت اندیشی به جامعه روحانیون تاثیرات شگرف تری در جامعه گذاشت به ویژه اینکه اندیشه حجتیه نیز با انقلاب به گوشه ای خزیده بود و احتیاج به تئوری جدیدی داشت. نهایت امر هویت اندیشی در راس امور نشست و مشروعه خواهی را تئوریزه کرد. سنت مداران محافظه کار به مسلک هویت اندیشی در آمدند تا اندیشه حاصل را در نیروی آماده چند میلیونی خود، کانالیزه نمایند. انتخابات 76 نشان از باقی ماندن نبض حیات آزادی خواهی در عدم استماع تپش قلب آزادی خواهی در ایران بود ولی چه افسوس که عدالت تیغ بر آزادی کشید و 84 سر آغاز تراژدی آزادی خواهی شد. تفکری که به وام گیری از افلاطون، رئیس اول را مشروع و حاکمی می دانست که پذیرش و عدم پذیرش مردم در کاهش و افزایش اعتبار مقام او تاثیر ندارد، تقدسی بر کلام خود نهاد تا از تریبون هفتگی گرفته تا برنامه های مخاطبان عام تلویزیون، در بیان این اندیشه تلاش نماید.

امروز جامعه نیمه آگاه ایران همچنان به آزادی به عنوان یک ابزار و یک روش می نگرد و نتوانسته ارزش بودن این مفهوم غنی را درک کند و این وضعیت در حالی که صاحبان قدرت، آزادی را اباحی گری می دانند و سعی در باز تعریف تکلیف مداری دارند، مسئولیت سنگین تری را متوجه آزادی خواهان در جهت معرفی و احیای آزادی می نماید

هیچ نظری موجود نیست: