۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

سیمرغ و قصه پلی تکنیک

قصه سیمرغ داستان واقعیت مکرر تاریخ در وحدت کثیرانِ امید به دور بسته است. در پی حقیقت، حقیقت می یابند و در سیر مسیر و طی طریق همت رفتن و عزم ایستادن را زیبا به هم می آمیزند و حاصل «رسیدن» و «یافتن» می گردد. آنان که آرمان هایشان را رفیع و به اشتباه دور و دست نیافتنی پنداشته اند در بطن افسانه و اسطوره، اسطوره و افسانه بودن خویش را به رخ نشستگانِ خسته ی بی امید می کشند.

آنجا که درمانگر و قهرمان نجات بخش، سیمرغ، قله نشین وادی دور است و کثیر مرغان بی امید به خویش و رجا بسته به به اسطوره، درمان را در همتی بلند و پروازی سخت می دانند، آگاه نیستند که واحد و یکه ی دورنشین، درمانگر نیست که خود ایشان است که چاره ساز می گردند.

سیمرغ آغاز یک پایان است. به انتها رسیدنِ امید به خویش و حل مشکلات. قصه سیمرغ، بقای حیات را در دورترین امید و و بعیدترین مکان یافتن است. قصه مرغ و سیمرغ، قصه عامیان و اخص خاصان است، قصه سیمرغ قصه بال گشودن و عزم رفتن، قصه خسته نشدن و در راه نماندن، قصه جان از خطر به در بردن، قصه دانه از مشقت برچیدن، قصه در صفت ندر و فقر نوشیدن، قصه به ایثار جان نثار کردن، قصه بار دیگری بر دوش نهادن، قصه ایستادگی و نهراسیدن، قصه قهرمانی به صفت پهلوانی یافتن، قصه پهلوانی از زمین خوردن، قصه از برای مهیا کردن و خامی به پختگی بدل ساختن، قصه یار یافتن و با یار همراه شدن و اتحاد را اکرام کردن، قصه به کلام و عمل در وحدت سیر همراه شدن و مرغ را سیمرغ ساختن و درد را درمان کردن است. قصه سیمرغ غلبه در سر فرود آوردن، قصه سخنوری در صفت سکوت یافتن، قصه از عدم، وجود یافتن، قصه غم به شادی مبدل کردن و قصه شور در عالم به پا کردن، قصه شمع در ظلمت به امید روز روشن نگه داشتن، قصه نور و روشنایی به ارمغان آوردن است و اینجا قصه پلی تکنیک، قصه سیمرغ است.

قصه پلی تکنیک، قصه سیمرغ است. قصه مرغان عاشقی که بال گشوده اند و به پرواز درآمده اند تا به وادی سیمرغ روند، درمانگر افسانه ای یابند که غم و درد را ببرد و خوشی شادی فزا و نیکی اندوه زدا به ارمغان آرد. مرغان بیشمار در طی طریق و سیر مسیر و گذار از مراحل مختلف پر از دست می دهند، بال بر سختی می زنند و پا بر خطر می گذارند و دانه از زحمت می خورند و حیات را به امید یافتنِ درمانِ دردِ سرزمینِ خود حفظ می نمایند.

مرغان عاشق پر گشوده اند تا به وادی سیمرغ روند تا که دوای درد ملتشان را بیابند، طلسم دیو استبداد را بشکنند و نوید بازگشت نور و روشنایی به سرزمین کهن را سوغات سازند. قهرمان جدال با ظلمت و شب را بیابند و دژخیم سرسپرده و مزدور خود فروخته را عهد مرگ دهند. لیک همت پرواز و عزم رفتن و اراده بال نبستن است که مرغان را سیمرغ می سازد. و نوید و نور روشنایی، دیو استبداد را به مهلک می فرستد و دل پر خون ملتی را به درمان درد دیرینه روشن می سازد و این همان قصه دانشجویان پلی تکنیک است و حال نمی توان تردید داشت که نور نزدیک است.

غم نمی توان داشت که مرغان در این مسیر، عده ای به امید تردید برند و عده ای به همت دست نمی یابند و در جمع بازماندگان قرار می گیرند. عده ای به تیر کین و منفعت غیر قربانی مسیر می شوند و عده ای به مسئولیت و دلسوزی بار دیگری بر دوش می کشند و مرگ و اسارت و محرومیت می پذیرد تا 30 مرغ وادی سیمرغ شدن، خود سیمرغ شوند.

هیچ نظری موجود نیست: