۱۳۸۸ خرداد ۱۷, یکشنبه

هوای انتخابات

در این یک هفته پس از آزادی اتفاقات زیادی رخ داده است ولی مسلم است این روزها حاشیه جزئی و کم اهمیتی از انتخابات از مهمترین امور زندگی (حتی فرا معیشتی) هر فرد مهم تر است. حوصله بیانی از اتفاقات هم ندارم. چه آنکه نه مخاطب دارد و نه تأمل می آفریند. از این رو شاید آزادی مسعود دهقان و سعید درخشندی خبرهای خوش این روزها بود که می تواند با آزادی مهدی و عباس و سایر دوستان دربند خوش تر گردد. البته روز ویژه، زیبا و پر نشاط 9 خرداد که از زندان آزاد شدم را تا سال های سال فراموش نخواهم کرد. حضور در میان بسیاری از دوستان و لحظات شاد و امید آفرین. ساعت از 11:30 گذشته بود که از درب زندان خارج شدم. ولی هنوز عقربه های ساعت دقایقی چند از 12 نگذشته بود که در میان دوستانم در پلی تکنیک بودم. استقبالی که بر بدهی های من به جنبش دانشجویی افزود و مرا بیش از پیش شرمنده محبت و بزرگواری دانشجویان و جنبش دانشجویی کرد. وقتی شمع کیک تولد مسعود را به آرزوی آزادی او فوت می کردم انتظار نداشتم که خبر آزادیش را کمتر از 2 ساعت بعد بشنوم. آزادی که 2 روز بعد و همراه با سعید درخشندی در روز دوشنبه تحقق یافت تا فقط چشم انتظار مهدی و عباس بمانم و آرمان زمانه بدون زندان و زندانی سیاسی را با وجود فراوانی نام های دوستان دربند در خاطر مرور کنم.

این روزها سطح شهرها بسیار انتخاباتی تر از انتظار من است. نمی دانم این جوسازی های خبری و رسانه ای مبنی بر تلاش برای جلوگیری از مشارکت مردم در انتخابات و ادعای کم کاری صدا و سیما چگونه می توانسته مورد پذیرش باشد. البته منِ کهف نشین شاید متوجه حقیقت نباشم. ولی فکر می کنم که دروغ رونق بیشتری وارزش والاتری یافته گه همه به آن پناه می برند و موافق و مخالف، عملگرا و آرمان گرا، اصول گرا و اصلاح طلب و ... هم نمی شناسد. ولی نمی دانم چرا دانشجویان گاه دامن خود را به این بی ارزشی ها و ضد اخلاق ها آلوده می نمایند.

در باب حمایت اکثر دوستان از کروبی اگرچه دور از انتظار و شگفتی آفرین نبود ولی نوع حمایت و حضور آن ها و برخی غفلت ها باور نکردنی است. وقتی که به شوخی به دوستانم می گفتم که "کروبیچی شده اید، در حالی که 5 ماه قبل وقتی می گفتم که کروبی بهتر از بقیه کاندیداها است همگی می خندیدید" در نهایتش توصیف حمایتی من از کروبی در برابر سایر کاندیداهای احتمالی آن روزها را به سروشی بودن من برمی گرداندند. (البته من مدافع هم شرکت و هم تحریم بوده ام و هستم. دعوت به تحریم در گام نخست و توصیه به کاندیدای خاص در مواردی که قادر به متقاعد کردن به تحریم نشده ایم. البته بی تردید در این 4 ماه بحث های فراوانی شده که حتما در فرصتی مناسب تعقیب خواهم کرد) حال بگذریم که فرصت نمی شود در این چند روز در برابر 4 ماه غیبت و بی خبری در دفاع یا انتقاد محکم ایستاد. اما گویا نوع نگاه کاربردی و روشی ما به انتخابات در هیاهو ها، نگاه ارزشی را به حاشیه رانده و از این باب بسیار پشیمان هستم. شاید اگر می دانستم روزی چنین افراطی و ذوب در بازی انتخابات بسیاری از دوستان را می بینم، هرگز ...

اگرچه من همچنان معتقدم انتخابات هرچند فرمایشی و نمایشی و نظارتی هم که باشد و به عبارتی انتخابات در جمهوری اسلامی هم که باشد در ذات خود ظرفیت خدمت به دموکراسی را دارد و دموکراسی آنقدر عزیز و محترم است که می توان در موضوع انتخابات اندکی (حتی بر خلاف اعتقادات) تامل کرد. ولی شاید چون نتوانسته ام به این سوال قاطعانه پاسخ دهم که انتخابات در ایران به استقرار دموکراسی خدمت می کند یا خیانت. با این وجود نمی توانم خودم را تا پای صندوق بکشانم و به دیگران هم در مورد رفتن به پای صندوق با تردید به ساز نرفتن می نوازم.

بیانیه انجمن اسلامی پلی تکنیک درباره انتخابات را که می خواندم بسیار متاسف شدم. (متن بیانیه مورد نظر است نه مواضع) فقر استدلالی، فقدان مقدمات و شروط ورود و نتیجه گیری در بحث انتخابات، عدم ذکر اصول و مبانی و اولویت های بحث، عدم تاکید مجدد بر آرمان ها، بسنده به 2 اشاره کوتاه به فشارهای فراوان از بسیاری از محدودیت ها و محرومیت ها و محکومیت ها، بیانیه ای فقیر را نتیجه شده بود که در شأن جنبش دانشجویی و پیشروان ایشان نیست. انتظار ندارم به مطالبات تاریخی جنبش دانشجویی و شناسنامه سخن و عمل ایشان که اموری چون نقادی و صداقت و شجاعت است با دادِ شعار و سخن پرداخته شود. ولی از دانشگاهی که تمام اعتبار و حیثیتش را در این چند سال اخیر زنده بودن و سنگر آزادی بودن و تریبون فریاد آزادی بودن می دانست و پیگیری حقوق بشر و دموکراسی خواهی و آزادی خواهی و قانون گرایی و ... را با هزینه های سنگین به نمایش گذاشته بود و محرومیت های تحصیلی و محکومیت های قضایی و برخوردهای امنیتی را پذیرفته بود و در برابر پرونده سازی ها و بازداشت ها و شکنجه ها ایستاده بود، انتظار عمل و بیانِ راهبردی تر و کاربردی تر داشتم. البته نمی دانم در این 4 ماه چه گذشت که بسیاری از دوستان را در ستادها می بینم. شاید ضرورت نجات کشور بیشتر شده! و شاید هم تجربه حکمرانی دولت انقلابی نهم برخی ترس ها را به واقعیات تلخ مبدل کرده و تثبیت نموده است. به هر حال امیدوارم تصمیمی از سر شتاب و سطحی نگری انتخاباتی و غفلت و کوتاهی فضای پر هیاهو تبلیغات گرفته نشده باشد.

دوستان هنوز گاه به زوج عبارات وقادی و نقادی به شوخی سر می زنند. چیزی که خیلی دوست داشتم چنان بر آن تاکید کنم گه فراموش نشود. شاید ایراد به من و ادبیات و شتابی ناخواسته بود که نتوانستم آن را برای دیگران جا بیاندازم شاید اگر معادل فارسی روشنگری و پرسشگری را به کار می بردم نتیجه بیشتری در پیش نوشته هایم می یافتم. وقتی این همه تشنگی جامعه را برای فراارزش های صداقت و شجاعت می یابم و در این حال هیچ جای سیاست گذاری بر هر دو مبنا را نمی یابم، ناراحت می شوم. شاید هراس و ترس از محکومیت به تلاش برای براندازی است که صداقت و شجاعت توأم را به حاشیه برده است و دروغ را سوار مسلط میدان ساخته. اما می بینیم که مردم هنوز به انگاره خود برای صداقت و شجاعت هورا و غریو شادی و خرسندی سر می دهند. اما انحراف که این روزها غالب است از شجاعت؛ بی پروایی گستاخانه ساخته و راستی را به دروغ های بزرگ رسانده است. این روزها جسارت های فراوانی را در سطح شهر ها شاهد هستیم که گاه به درگیری هم می انجامد. دوستان و اقوام بیان می کردند که در سطح شهر شیراز طرفداران دولت پوسترهای احمدی نژاد را به زور هم که شده در ویترین مغازه ها قرار می دهند. جلوی اتومبیل ها را می گیرند و اگر پوستر را بر روی شیشه نچسبانی و چند برگه را در اتومبیل در کنار خود قرار ندهی، اجازه عبور نمی دهند. در گوشه هایی تهدید می کنند که شیشه ها را هم می شکنند. در تهران هم که چند روزی است به لطف این رکن دموکراسی (انتخابات) آزادی برقرار شده است. دعواهای رنگی تمام سطح شهر را فرا گرفته و جالب آنکه ما باید در اتاق بازجویی به خاطر چند ساعت بحث پیرامون انقلاب های رنگی و چند دست نوشته ساعت ها بازجویی پس بدهیم و ندانیم سرانجام رای دادگاه چه خواهد شد.

نمی دانم اگر ذهنیت های ما را می خواندند، احتمالا علاوه بر دست نوشته های شخصی و محرمانه، ذهنیت های ما هم جزء مدارک و استنادات موارد اتهامی و پرونده بر می شمردند. در صدا و سیما هم در یک بازی چند روزه تمام نظام را زیر سوال برده اند. فاشگویی های طرفین به خصوص احمدی نژاد به صورت شگفتی در حال بیان و ضربه های بزرگ به جمهوری اسلامی است. کشور را در آستانه یک دیکتاتوری و خودکامگی تمام عیار می دانند. 30 سال حکومتداری را به خویشاوندسالاری و رانت خواری و تامین منافع خودی ها و دست اندازی به سرمایه های ملی و مدیریت مدیران نالایق با مدارک جعلی متهم می کنند. خرافه گرایی، سطحی نگری و سلیقه ای عمل کردن و قانون گریزی را روال مرسوم دولت های مختلف بر می شمارند. کم کاری ها و دوری از خدمت ها را برملا می نمایند. ماجراجویی های سیاسی و بین المللی از دهه 60 تا امروز، بدون توجه به محرمانه بودن اعلام می شود. بحران سیاسی با عربستان، (قضیه حمل سلاح به عربستان که همیشه تکذیب شده) وجود مواد منفجره در قضیه دیپلمات های ایرانی بازداشت شده در لبنان فدای پیروزی شده است. دست اندازی به اموال مردم و مصادره اموال را بیان می کنند. یکی را سخنگوی اسرائیل می خوانند. یکی را مدافع امریکا و باز در جواب حمایت از هیتلر حوالت داده می شود. یکی از حق صدها میلیارد دلاری مردم از نفت می گوید که از مردم سلب شده بوده (البته اصل طرح که سپردن سرمایه به مردم و افزایش مالیات برای دولت و حرکت سرمایه از پایین و استقرار و تثبیت دموکراسی و افزایش نقش نظارت مردم و کنترل عمومی است، بسیار قابل دفاع است.) یکی از میلیاردها دلار دزدی از بیت المال می گوید. یکی از انحصار و خودکامگی و یکی از خرافه، یکی از خط انحرافی و ... می گویند.سطح شهرها هم که این روزها بسیار پر جنب و جوش است. طرح امنیت اجتماعی هم تا برگزاری انتخابات تعطیل است و دخترکانی به خدمت دولت انقلابی و ارزشی احمدی نژاد درآمده اند و ...

خلاصه فردای انتخابات را فارغ از هر نتیجه ای بسیار سیاه می بینم. جامعه بی تردید امنیتی تر می شود و جمله اقدام علیه امنیت ملی را بسیار خواهیم شنید. گرچند 2 روزی است که دو قسمت از سخنان رهبری از صدا و سیما به کرات پخش می شود که مخصوصا در مورد اعتراض به خیابانگردی ها عواقب بدی را باید انتظار کشید.

اگرچه بسیاری از حرف ها و شعارها دانشجویان و فعالان مدنی در این روزها بیان شد. گاه دولت نهم مهر تائید و سخن تاکید بر ادعاهای ما برده است. ولی شیر این منبع در دست ما نیست. امیدوارم کمی حافظه مردم تقویت شده باشد و شجاعت مدعیان و دوستان هم موقت در بازار پررونق و پر روزی انتخابات نباشد. البته شاید من به دلیل غیبت اشتباه کنم و شیری نباشد و ترک و سوراخی است که ...

به هر حال من که مجبورم تا برگشت سلامتی کامل حاشیه نشین و چه بسا عزلت نشین باشم. ولی امیدورام در این فاشگویی های فراوان و پر طنینی موسیقی و شعر صداقت و شجاعت و رونق بازارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در بیان فقرها و فسادها؛ در میان نسل نویی که سال ها به انتظارش سختی ها تحمل شده است، خریداران شنوا و بینایی باشند که دریافت آگاهی را به منزل درک ایستادگی و بیان شجاعانه و دور از خشونت [به سرانجام نیکی] برسانند. من همچنان منتظر این نسل نو خواهم ماند. با افسوسی بزرگ که چندی پیشتر آرزوی این را داشتم که خودم جزئی از این نسل نوی پر امید باشم.

هیچ نظری موجود نیست: